« دين حقيقت و بينش ياري يك تفكر ايلياتي و عشيرهاي نيست كه براي محاسبات آن راهكاري سنتي بدون دخيل دادن علم و هر آنچه كه در حوزهي نظامنديِ كائنات تعريف دارد در نظر گرفته شود. در واقع هر چقدر كه اشراق و مفاهيم يك تفكر بالاتر باشد، مباحث و گفتمان مربوط به آن نيز تخصصيتر و مشكلتر مي نماياند. پس ما نميبايست كه مفاهيم را به اندازهي وجود خود پائين بكشيم تا كه به گونهاي گردد كه هيچگاه عزم جزم براي بالا كشيدن و سعي براي فهميدن در خود پيدا نكنيم.»
« نگاهي مختصر بر مرنو»
از جانب دوستان مطلع شدم كه كتابي در خصوص برگزاري عيد خاوندكاري با عنوان مرنو به چاپ رسيده و در بين يارسانيان توزيع شده است، اما از آنجايي كه فضاي حاكم بر يارساني را مي شناسم و اينكه بحث تقويم و گاهشماري يك بحث تخصصي و مشكلي است ، پس اين خبر نظر مرا به خود جلب نكرد، چرا كه مطمئن بودم مطالب اين كتاب تكرار مكررات، كپي برداري و عدم انعكاس مطلب جديد است. تا اينكه يكي از دوستان آن را به امانت برايم آورد و بنده نيز چند ساعتي را براي آن وقت صرف كردم . از آنجا كه تو گويي مطالب كتاب چرك نوشتههاي باز مانده از ويراستاري كتاب زيگ آريايي -كردي بود زياد وقتم را نگرفت پس به چند دليل ناگزير شدم كه نوشتهاي به اختصار براي اصلاح يا تنوير افكار عمومي ضميمهي آن كنم.
ابتداي به امر از زحماتي كه براي نوشتن اين مطالب كشيده شده سپاسگزاري ميكنم و چشمان نازنينش را مي بوسم، چرا كه عليرغم سطح پائين رتبهي علمي آن، اين مزيت نسبت به ساير كارهاي ارائه داده شده در اين زمينه را دارد كه مؤلف آن كوشيده تا بداند كه چه ميخواهد بنويسد. آقايان مدعيِ تقويم نگاري حتي براي شرح ابتدائي ترين موارد تقويم نيز در مي مانند و در حالي تقويم استخراج ميكنند كه نميدانند تقويم چيست و چگونه محاسبه ميشود. يا براي آنچه كه كپي برداري نموده و مردم نيز تبعيت ميكنند حتي يك استدلال ارائه و نوشته نمي دهند. باز صد رحمت به پدر و مادر مؤلف كتاب كه زحمت فهميدن را به خود هموار ساخته و اگر قرار باشد نشستي با ايشان برگزار كرد حداقل آن اين است كه صحبت آدم را خواهد فهميد، چرا كه از قبل مطالبي را خوانده و زبان گفتار بحث را ميفهمد. از آقاي x پرسيده مي شود كه بر چه مبنايي اين تقويم را نوشتهاي، آنقدر فضاي پرسش برايش سنگين مي شود كه جز چند كلمهي خفه شده در ته گلو چيز ديگري از وي شنيده نمي شود. از آقاي y پرسيده مي شود كه بر چه اساسي اين تقويم را استخراج نمودهاي يا مبناي آغازين سال كردي تو چرا از فلان روز در فلان ماه است و جواب ايشان فقط مبتني بر رأي اكثريت است. يعني چون اكثريت بر اين اساس حركت مي كنند آقا آمده و همان رأي اكثريت را نيز در نوشته خود انعكاس داده آنهم نوشتهاي كه مي بايست بر اساس محاسبه ، رياضي و علم نجوم . . . باشد. آقاي z داد مي زند كه تقويم مربوط به يارساني يك تقويم ايلياتي و عشيرهايست و آنچنان تو سر تفكر مي زند و آن را پائين مي كشد تا حد به سخره گرفتن آن، يا اينكه تفكر و دين را سنتي و عشيرهاي معرفي مي كند تا بر اساس سنت باشد، سنتي كه پدران وي بر آن پايمرد بودهاند و جالب اينجاست كه با صداي بلند هم ميگويد مگر ميشود پدران ما اشتباه كرده باشند! و ديگر كلام و گفتهي سلطان و حقيقت موضوع هيچ. و بسيار موارد ديگر كه به خاطر خالي بودن از وجاهت علمي حتي نبايد اسمشان را برد چه برسد به اينكه در اطالهي قلم و كاغذ اهتمام كرد.
اغلب آقايان سادات كه بر اساس احساسات و خواست فردي ميكوشند كه تا حقيقت را زير پا بگذارند به اين دليل است كه نميخواهند وجه پدرانشان خدشه دار شود و تمام تلاش خود را نيز به كار مي گيرندكه بتوانند دلايلي براي حركت اشتباه خود دست و پا كنند، اما به خاطر اشتباه فاحش و غير قابل اثبات هنوز نتوانسته كه حتي يك دليل هم ارائه كنند و متأسفانه مؤلف كتاب هم بر اين خواست و احساسات كوشيده است و اگر چنانچه چندين سال زحمت كشيده كه بر مبحث روزهي خاوندكاري تحقيق كند نه به خاطر اين بوده كه حقيقت مطلب را كشف كند، بلكه تلاش نموده كه براي اثبات حركت پيشين اطلاعات و مطلب جمع آوري كند، در واقع تلاش ايشان در خدمت احساسات بوده نه در خدمت به دست آوردن حقيقت. و اين حركت هيچ تفاوتي با حركت سايرين ندارد و متأسفانه كلام(نهگيران كهجي راي باوهلباوي) نيز در اينجا به نرخ احساس فروخته ميشود. اما اگر گفته شود كه كداميك از موارد احساسيِ حاكم بر تفكر به حقيقت نزديكترند، بر اساس آنچه كه علم آنرا توجيه مي كند اين كتاب و گفته هاي در آن مي باشد. و بنده از مؤلف كتاب خواهش مي كنم كه بار ديگر آنرا ويراستاري كرده و فقط براي حقيقت مطلب تلاش كند نه اينكه بر سبيل اثبات خود بر آيد. پس به مختصري از حاكم بودن احساسات بر اين كتاب اشاره مي كنيم تا با تحليل بخش به بخش آن موارد اشتباه را متوجه گرديم:
پيام مرنو را رعايت روزه داري، رياضت و بردباري براي تمام عمر،پيام عشق،دوري از خودپسندي و التزام به نيستي، سرّ پوشي، رياضت به عشق ياران مرنو، رمز و راز پنهان در مرنو دانستهاي كه از مرنو در نهايت فقط آخرين آن هدف ميباشد.
تاريخ برگزاري روزهي مرنو در مكانهاي مختلف، و دلايل اختلاف زماني را در فصل سوم انعكاس داده، و به شيوههاي مختلفِ برگزاري جشن خاوندكاري نزد يارساني اشاره نموده است كه علت ناهماهنگي و اختلاف را ايراد در شناخت مردم از رابطهي فصول سال با تقويم و تلاش براي معني دادن به كلمهي مطلق چله در كلام حضرت سلطان و ربط دادن آن به يكي از تقويمهاي رايج دانسته است. (ص259)
از تقويم و تقويم نويسي شروع كرده و به تقويم فرسي رسيده است، كه به اشتباه آن را با تقويم مادي يكي دانسته و در ضمن آن نيز اشتباهات ديگري در تشريح اين تقويم ارائه نموده و در آخر نيز تقويمي كه از جانب عشاير كرد ارائه داده مي شود را گونهاي از همين تقويم فرسي معرفي نموده است و تمام تقويمهائي كه در اين خصوص نشر داده شده را در اين مبحث گنجانيده، به گونهاي كه خواننده اگر بخواهد سراغ شناسنامهاي كردي- يارساني بگيرد مي بايست كه به مبحث تقويم فرسي مراجعه كند. و در تأسفي تقويم فرسي را دچار وضعيتي به هم ريخته و بي سر و سامان دانسته و در آخر مبحث نيز به كتاب زيگ آريايي-كردي اشاره فرموده و يك گزارش از اختلافاتي كه با ساير دارد را ارائه نموده است. و در آخر در جملهاي مشخص عنوان كرده كه اطلاعات جامعي در مورد گاهشمار گرمسيريِ مورد نظر نگارنده در اين كتاب وجود نداشته و بعد به اختلاف نظرهاي موجود در مورد تاريخ تولد سلطان اسحاق اشاره كرده كه اين اختلاف نظرها را تأسف بار دانسته و آن را زيبندهي محققين مربوطه ندانسته است. اول اينكه بنده خود را با توجه به اين آشفته بازار محقق نميدانم، چرا كه محقق يعني كسي كه در خصوص موضوع مورد بحثي كه دارد مطالب ديالكتيك ، منطقي و تازه ارائه كند. تمام نظريههايي كه در آن خصوص ارائه داده شده است را بداند و فقط حقيقت موضوع ملاك ذهني او باشد . . . با اين تفاسير بندهي نوعي كه براي صحبتم حتي چند جملهي كوتاه هم نميتوانم ارائه كنم را چگونه محقق خواندهاي؟! اميدوارم كه شما هم خودتان را به عنوان محقق معرفي نكرده باشيد زيرا كتاب بنده را نخواندهاي و متأسفانه مطالبي كه در آن ارائه شده را متوجه نشدهايد، چرا كه اگر ميخوانديد دچار اين سهو نميشديد تا كتاب زيگ آرياي- كردي را در بخش تقويم فرسي معرفي كنيد.
بنده تقويم فرسي را در طول كتاب و مشخصاً در بخش گاهشمار آريائي-كردي از ديرباز تاكنون و همچنين چگونگي محاسبهي سال و آغاز آن تشريح كردهام و حتي اين گلگي را هم از آقايان مدعي كه بحث تقويم را پيش ميكشند داشته ام كه چرا بدون آگاهي از تقويم فرس آنرا به موضوع تقويم كردي يا تقويم يارساني مرتبط ميسازيد، گفته و نوشته ام كه عاليجنابان براي بنده روشن كنيد كه تقويم فرسي چه ارتباطي ميتواند با تقويم در نزد يارساني داشته باشد؟ اين تقويم فرسي را چه كسي در افواه يارساني جاي داده نمي دانم اما سؤال اينجاست تقويم فرسي كه يك تقويم گردان و غير ثابت نسبت به فصول است چه ربطي مي تواند به تقويم ثابت و كامل يارساني داشته باشد؟ آقايان عزيز چون هيچ اطلاعاتي از چگونگي محاسبات گاهشماري نميتوانند به دست بدهند ناگزير براي سرپوش گذاشتن به نميدانم هايشان از كلمهي فرس استفاده ميكنند. انگار كه هيچ وقت كلمهي نمي دانم را ياد نگرفتهايم يا احساس مي شود كه اگر بگوئيم نمي دانم دنيا برايمان به آخر مي رسد. تقويم در نزد يارساني يك تقويم مستقلي است كه هيچ ربطي به ساير تقاويم ندارد علي الخصوص فرسي. بي ربط بودن تقويم فرسي با تقويم يارساني بر اساس محاسبات گاهشماري و تاريخي را در بحث چگونگي محاسبهي سال و آغاز آن در صفحهي170 از زيگ آريايي- كردي ارئه نمودهام، و در نتيجه گيري هم اينچنين نوشته ام: « تمام دلايل ذكر شده مبتني بر اين مسئله است كه گاهشمار فرس (پارسي – يزدگردي ) هيچ ربطي نمي تواند به گاهشمار مربوط به كردان خاصه يارساني در زمان حال و حتي زمان سلطان اسحاق داشته باشد.»
اما زيگ آريايي- كردي در محاسبات خود بر اساس آنچه كه جناب آقاي ترابي در كتاب زردشت و گاهشماري ايراني نوشتهاند به تمام بي سر و سامانيها و اشتباهاتي كه در خصوص تقويم فرسي بوده پايان داده و آنرا بر اساس مستندات تاريخي و محاسبات گاهشماري بدون اختلاف در دقيقه تشريح نموده است كه اگر شما مؤلف كتاب مطالعه مي فرموديد مي توانستيد از آن بهره بگيريد. بنده در اين كتاب هيچ مطلبي را بدون پشتوانهي تاريخي و محاسبات رياضي كه بر هم منطبق مي باشند ارائه نكردهام. به عنوان مثال اگر چنانچه نوشتهام كه تاريخ تولد سلطان اسحاق در روز جمعه 1/1/622 خورشيدي برابر با 20/9/640 هجري قمري ميباشد براي آن چندين صفحه سند و مدرك با محاسبات گاهشماري ارائه نمودهام و اين گفته با آنچه كه در مقابل هيچ توضيح و استدلالي پشت آن نيست متفاوت است. مادامي كه از تقويم صحبت مي شود يعني اينكه شما مي بايست شناخت كاملي از تمام مباحث اين علم داشته باشيد. سال حقيقي را بدانيد. طول و محاسبهي آن را بدانيد. نجوم بدانيد. كبيسه و كبيسه گيري بدانيد. شبانه روز را بشناسيد. هفته و ماه را بدانيد. لحظهي آغاز سال را بتوانيد محاسبه كنيد. تقديم اعتدالين را بدانيد. محاسبه و فرمولهاي تبديل را بدانيد. بين التاريخين را بدانيد و . . .
آقايان عزيز از خودتان سؤال كنيد و با خودتان صادق باشيد و بپرسيد كه كدام يك از اين موارد را مي توانيد محاسبه كنيد.آقاي سيد به خاطر عدم آگاهي از كليهي اين مطالب و تبرئهي خود از اين مهم و نيز به خاطر اينكه چيزي گفته باشد عنوان ميكند كه تقويم يارساني ايلياتي و عشيرهايست. تو را به مولا اين هم شد حرف. جامعهي يارساني چند نفر ديگر از اين دست داشته باشد ديگر احتياجي به معاند ندارد. كتاب تاريخ و فلسفهي سرانجام آنجا كه در خصوص ارائهي مكاتب فلسفي صحبت كرده هر كجا به تفكر يارساني رسيده آنرا جهان شمول دانسته و به حق هم همينطور است، اما پس از چاپ، نگارنده بسيار متأسف شد كه چرا از واژهي كائنات شمول استفاده نكرده است. كسي نيست از اين بزرگوار بپرسد كه آخر مگر سلطان اسحاق يك رمال دوره گرد بوده كه صحبتهايش در حد قوم و خويش خود فراتر نرود!؟ البته انعكاس اين قبيل صحبتها از جانب اين بزرگوار طبيعي و چيز تازه اي نيست و اينكه چرا همچين موضع تخريبي دارد الله اعلم.«دين حقيقت و بينش ياري يك تفكر ايلياتي و عشيرهاي نيست كه براي محاسبات آن راهكاري سنتي بدون دخيل دادن علم و هر آنچه كه در حوزهي نظامندي كائنات تعريف دارد در نظر گرفته شود. در واقع هر چقدر كه اشراق و مفاهيم يك تفكر بالاتر باشد مباحث و گفتمان مربوط به آن نيز تخصصي تر و مشكل تر مي نماياند. پس ما نمي بايست كه مفاهيم را به اندازهي وجود خود پائين بكشيم تا به گونهاي گردد كه هيچگاه عزم جزم براي بالا كشيدن و سعي براي فهميدن در خود پيدا نكنيم». (زيگ آريائي- كردي چاپ دوم ابتداي كتاب )
مولانا مثال زيبائي در مثنوي معنوي ميآورد:
دان كه هر شهوت چو خمر است و چو بنگ پرده هوش است و عاقل زاوست دنگ
خمر تنها نيســت ســر مـستي هوش هرچه شهواني است بندد چشم و گوش
آن بليـس از خمــر خـوردن دور بود مســت بــود او از تكــبر وز جهود
مست آن باشد كه آن بيند كه نيـست زر نمايد آنچــه مــس و آهني است
مولانا در بيت اول احساسات منفي دروني را كه بر پايهي حقيقت استوار نباشد شهوتي دانسته كه همانند شرب خمر و بنگ پرده و حجاب هوش است(ضايع كنندهي روح) و عاقل از آن احمق و دبنگ خواهد شد و در بيت بعد عنوان كرده كه شرب خمر تنها ضايع كنندهي عقل نيست بلكه هر چه را كه تو را از حقيقت دور كند و چشم و گوش تو را ببندد همانند شرب خمر خواهد بود. به عنوان مثال ابليس از شرب خمر دور بود اما او از تكبر مست بود و آنچه را كه ميدانست انكار ميكرد(جحود= امري را ديده و دانسته منكر شدن. قابل توجه آقاياني كه حقيقت مطلب بر آنان نمايان است اما به هر دليلي همچون مصلحت، رو حرف پدر حرف نزدن، چون پير ميگويد تو ناگزيري كلام سلطان را ناديده بگيري . . . نمي توانند بگويند كه بر رويهي اشتباه هستند) پس مستي يا خود را به ناداني زدن آن است كه آنچه نمي باشد را ببيني، يا به عبارتي آنچه كه غير حقيقي است را معرفي كني و مس و آهن را با استدلال هاي پوچ و صدمن يك غاز را زرّ معرفي كني. اين مستي يعني ناداني، يعني چون پدرم اينگونه بوده من ناگزيرم كه موافق آن باشم. چون پيرم اينگونه عمل ميكند من نيز چشم و گوش بسته باشم . . . (وه پيركهج شهرت سوجده مهوهران)
به جملهي بعدي شما مؤلف برسيم كه فرموده بوديد اطلاعات جامعي در مورد گاهشماري گرمسيريِ مورد نظر نگارنده در كتاب زيگ آرياي- كردي نبوده و اين همان نديدن حقيقت است كه عنوان گرديد. در مقدمهي كتاب زيگ آرياي- كردي كه بيانگر و يا شمهاي از مطالب كتاب است به ذكر ده مورد براي اثبات آنچه كه گاهشماري كردي گرمسيري ناميده مي شود اشاره شده كه در متن كتاب اين دلايل با مستندات تاريخي، كلامي و محاسبات گاهشماري مفصل توضيح داده شده است. نمي دانم شما چگونه و بر چه اساسي اين جمله را انعكاس دادهايد. و نيز به تقويم راستي و انجمن زردشتيان اشاره فرموديد كه بنده نسخهاي از زيگ آريايي- كردي را براي ايشان ارسال داشتم كه تا تقويم خود را بر اساس آنچه كه مستند محاسبه شده است اصلاح كنند. زيگ آريايي -كردي اگر نوشته است سال 2519 آريايي مطابق است با 1391 خورشيدي با محاسبهي دقيقه به دقيقه آنرا اثبات كرده. صحبت زيگ آريائي -كردي توهم يا گفتهي غير مستند نيست كه فقط به مطلبي اشاره شده باشد و ديگر هيچ توضيحي براي آن نباشد.
در مباحث بعدي، تقويم قمري و تقويم شمسي را شرح نموده ايد كه مطلب تازهاي را در خود جاي نداده بود و فقط مباحث ابتدائي هر كدام از اين تقويم ها كه در كتابهاي دورهي راهنمايي هم نوشته شده است را انعكاس داده ايد.
در مبحث بعدي از كتاب صفحه 105 به تقويم گرمسيري اشاره شده است كه سعي شده تا كلمهي گرمسيري را يك توهم تاريخي و غير مستند معرفي كند و عنوان شده كه تقويم هر ملتي بر اساس يك واقعهي مربوط به آن ملت و يا بر اساس مبدأيي از قبل محاسبه شده ميباشد و ربطي به آب و هواي منطقه نداشته و اقليمهاي آب و هوايي دليلي براي انشعاب تقويم و ساخت يك تقويم جديد نيست. سپس عنوان شده كه در ميان قاطبهي مردم حساب شمسي را سردسيري و حساب فرسي را گرمسيري ميدانند و اين غلط مصطلح يعني گرمسيري بودن فرس در اذهان مردم جاي گرفته و شايد عنوان كردن اين كلمه(گرمسيري)به اين خاطر باشد! و بعد به سراغ ريش سفيدان و ساير گواهيهاي غير علمي رفتهاي و در آخر نيز تقويم فرس را متهم كردهاي كه چرا به اشتباه در نزد تودهي مردم به گرمسيري تغيير نام داده است.
همانگونه كه گفته شد تقويم فرس هيچ ربطي به تقويم يارساني نداشته و ندارد، دوم اينكه تقويم فرس هيچگاه با نام گرمسيري در هيچ منبعي از منابع تاريخي نيامده، سوم اينكه تقويم گرمسيريِ يارساني الزاماً بر اساس شرايط جوي و آب و هوايي بنيان گذاشته نشده و اگر چنانچه از كلمهي گرمسيري كه بر گرفته از كلام سرانجام است استفاده شده به خاطر معرفي كردن نوع تقويم است. چهارم اينكه شما مؤلف كتاب اذعان داشتهاي كه شرايط آب و هوائي كمترين ربطي به محاسبات تقويم دارد و اين در حالي است كه شما استدلالهاي خود را بر اين مبني يعني فصول سال بنيان گذاشتهاي يعني شرايط آب و هوايي؟ اين مبحث سر دراز دارد اما به خاطر روشن شدن بيشتر موضوع به دو بيت از كلامهاي پرديوري اشاره ميشود كه سلطان مي فرمايد:
روكن وه دهفتهر روكن ئي تاريخ بنـويس وه دهفتـــهر
نهي چلهي تاوسان پهريَ روَ سهبت كهر مانگو دليَ راس دهوازدهي سفيد پهر
يا در جائي ديگر ميفرمايد:
نه چلهي تاويان ئيقــــرار پــهي مهرِنوَ ژه نســـار شــاهوَ وهفران ههن كوَكوَ
كه منظور از «چلهي تاوسان» يا «چلهتاويان» همان چلهي گرمسيري است، يعني تقويمي با مشخصههاي معلوم.
در فصل بعدي از كتاب صفحه 111بحث فصول سال عنوان شده، و گزارشاتي از فصول چهار گانه و حركتهاي زمين كه ايجاد شب و روز و فصلها مي كند ، سپس تصاويري از هر كدام از فصلها و كلامهائي كه ايشان فراموش كرده بودند در رابطه با فصول ارائه كنند! اما مؤلف كتاب از اين مبحث و معرفي فصول در آخر گويا ميخواهد قصدي نا متجانس و ناهمگون را موضوع كند كه كمترين ربطي ميتواند با تقويم يارساني داشته باشد، خاصه اينكه مؤلف در پيش عنوان داشته كه شرايط آب و هوائي و فصول نميتواند در محاسبهي تقويم كارگر واقع افتد، اما بهتر است كه به مسئله پرداخته شود تا ببينيم از آن چه در خواهد آمد. در ادامه صفحهي 132 اشاره به فرمايش سلطان اسحاق داشته كه خورشيد در زمان زمستان همانند طفل است و اينكه شب يلدا 14 ساعت و 3 ثانيه ميباشد كه زمستان مورد نظر زمستان تقويم خورشيدي مي باشد. و اينكه فصول چهار گانه در تقويم خورشيدي كاملترين نوع تقسيم بندي مي باشد و كلام سرانجام هم آنرا تأييد و گواهي نموده است.و اما اينكه خداوند اگر بخواهد به فصلي اشاره كند به همين فصول واقعي و دقيق اشاره ميكند، اين مطلب كاملاً صحيح است اما اينكه مؤلف كتاب اين صحيح را آورده و به تقويم يارساني انطباق داده كاملاً اشتباه است بحث فصول هيچ ربطي به تقويم گرمسيري يارساني ندارد، چراكه تقويم گرمسيري يارساني يك تقويم نجومي است كه بر اساس آنچه در آسمان مي باشد محاسبه مي شود. بحث فصل يك بحث ميباشد و بحث تقويمي كه مورد نظر ماست يك بحث ديگر و البته اشارهي خداوند و تمسك ايشان به تقويم هاي ناقص و دست و پا شكسته نيست و اين جمله هم قابل قبول اما گويا مؤلف كتاب نيز همانند ساير بزرگواران تقويم يارساني را تقويم فرسي و يا هر تقويم ديگري ميدانند كه اينگونه بحث را عنوان كردهاند. ظاهراً جناب مؤلف قصد دارند كه از فصول چهار گانهي طبيعت بهره بگيرند و آنرا در تقويم يارساني دخيل دهند. ببينيم در فصلهاي بعدي كتاب چه روندي را شاهد خواهيم بود.
همانگونه كه حدس زده مي شد جناب مؤلف كتاب مرنو يك بحث بسيار نا همگون با تقويم يارساني پيش كشيدهاند كه حتي يك درصد هم احتمال حقيقي بودن آن نمي رود. در اين بحث ايشان به بيتي از كلام اشاره فرمودهاند كه مي فرمايد:
يهريَ روَ يـــاران ئـــاما ئــهو دليَ نه دهوازدهي مانگ ههر چه نه چليَ
و در معناي آن اينچنين آورده اند:
« اول روزهي مرنو در دوازدهم ماهي است كه با چلهي طبيعي برخورد داشته باشد.» ولاغير هم آورده!! جناب مؤلف براي بندهي بي سواد از عشاير كرد مشخص كن كه كجاي اين كلام به چلهي طبيعي اشاره كردهاند !؟ كلمهي طبيعي كجاي اين بيت خودش را پنهان كرده كه ما آن را نمي بينيم؟ اساساً تمام كج فهمي ها از اينجا شروع مي شود. يعني اين چله كه در كلامها انعكاس داده شده از چه روزي از سال است. درد همه همين است. بنده طي جلساتي كه با آقايان بزرگوار داشتم مي فرمودند كه چله از اول آبان شروع مي شود و سؤال بنده از اينان اين بود كه بر چه مبنائي؟ استدلالت چيست؟ چرا مي فرمائيد كه چلهي منظور كلام اول آبان است؟ چرا اول آذر نيست؟چرا اول دي نسيت؟ چرا اول مهر نيست؟ اصلاً اين اول آبان يا اول دي از كجا سر در آورده؟
و اين سؤال هم بر شما وارد است.براي پيدا كردن يك موضوع فلسفي- اعتقادي در كلامهاي يارسان مي بايست تمام ابيات و كلامهايي كه مربوط به موضوع مورد نظر است را از دورههاي مختلف كلامي از ابتدا تا انتها استخراج كرد و همانند پازل در كنار هم چيد و پس از مدتها و يا سالها تحقيق و تعمق به حقيقت مورد نظر موضوع رسيد. يك بيت به تنهائي گواه و مؤيد بر روشن شدن موضوعي نمي تواند باشد. همانند اين بيت كه شما آوردهايد. اين بيت از كلام تنها موارد زير را در خود جاي داده است :
1- بحث بيت در خصوص روزهِ مرنو است. 2- روزه مرنو سه روز است 3- از دوازدهم ماه قمري شروع مي شود 4- دوازدهم ماه قمري مي بايست كه در داخل چله باشد حال هر چند روزي كه از چله گذشته باشد 5- اين بيت زمان شروع چلهي مورد نظر را انعكاس نداده است.
در بخش بعدي كتاب يعني از صفحهي 143 به كلامي از شيخ امير پرداخته شده كه بحث ماه و خوشهي پروين و سرآسو مي باشد كه در بخش بعدي كتاب نيز با نام تقارن ماه و پروين و دليل حضور ماه در كلام حضرت شيخ امير ادامه پيدا مي كند. در واقع در اين سه بخش از كتاب يعني از صفحه 143 تا صفحهي 185 موضوعهايي كه دنبال شده: كهلَ و كووه و مانگ ئيَدش بهيانهن است. ئيقرار ميَردان كوَوه و سهرئاسوَ است. تقارن ماه با پروين است. كه هر كدام از اين مسائل نه تنها در جهت اثبات تاريخ ارائه داده شده توسط مؤلف ارجمند براي تقويم يارساني نمي باشد بلكه در رد و نقض آن هم ادله مي باشد. هر كدام از اين موارد در كتاب زيگ آريايي -كردي مفصل شرح داده شده است اما به خاطر تكميل كردن بحث مختصري از آنچه كه آمده را در اينجا نقل مي كنيم. در تشريح و معني تحت الفظي كلام شيخ امير كه متأسفانه تا به حال به اشتباه معني شده اينگونه خواهد آمد:
وادهي شاخ شومار كهلَرِهم شاهوَ ئيقرار ميَردان كوَوه و سهرئاسوَ
«وعدهي شمارش شاخهاي بز كوهي در گله واقع در شاهو،اقرار مردان حق خوشهي پروين است و افق.» با اين معني تحت الفظي مشخص مي شود كه اين بيت از كلام هيچ بحثي از تقارن خوشهي پروين با ماه را در خود انعكاس نداده است. نمي دانم كه كلمهي ماه با كلمهي تقارن كجاي اين بيت قرار گرفته!!؟ و متأسفانه به خاطر عدم جزميت در تحقيق و كپي برداري از گفته و نوشتهي ديگران باعث شده كه ما هيچ گاه به تفكيك موضوعها و فهم دقيق مطالب توجهي نشان ندهيم. تقارن ماه با خوشهي پروين در بيتي ديگر از كلام همچون:
كهلَ و كوَوه و مانگ ئيَدش بهيانهن و نيــز:
ههر دوو كوَوهو مانگ نه قولَهي شاهوَ ئاخـــيز مهكهران پهي گـوفت و شنوَ
وهسلهني وه ههم تا شــــهوار شـــهو بوَ كوَوه چه پهي سهر مانگ چه نوا مهلوَ آمده است.
اما در معني مصرع « ئيقرار ميَردان كوَوه و سهرئاسوَ » اينچنين مي آيد كه لحظهي اقرار مردان حق خوشهي پروين است كه از افق نمايان مي گردد، و نمايان شدن آن از افق بر اساس رصدهاي شكل گرفته شده در 20 آبان خورشيدي مي باشد كه همزمان با غروب خورشيد در آسمان شرقي از افق نمايان ميگردد، كه اين مهم قبل از بيست آبان هرگز اتفاق نميافتد. شرح مفصل آن در صفحهي 120 به بعد از كتاب زيگ آريايي -كردي آمده است. و البته اين نشانه دقيقاً منطبق و مؤيد نشانهي ديگري است كه كلام سرانجام از آن ياد كرده و آن هم اشاره به نيش عقرب از گفتهي سلطان اسحاق مي باشد كه مي فرمايد: (كهمانم عهقرهو كهمانم نيش ستارهي عهقرهو). كه نيش عقرب در اصطلاح نجومي شوله يا حمةالعقرب يا دم عقرب است و به فرانسه chomlek نامگذاري شده است. منزل نوزدهم از ماه است كه با احتساب يك روز مبدأيي به آن بيست آبان خورشيدي مي باشد. شرح مفصل آن در صفحهي 127از كتاب زيگ آريايي- كردي آمده است.
پس معناي «كوَوه و سهرئاسوَ » را بر اساس محاسبات نجومي- گاهشماري به دست مي آوريم كه در دو جاي كلام سرانجام بر همديگر صحه گذاشتهاند و در 20آبان خورشيدي مي باشد.
اما به تقارن ماه با خوشهي پروين مي رسيم كه در صفحهي 126 از كتاب زيگ آريايي -كردي اينچنين آمده است:
از آنجايي كه در تمام ماههائي كه صورت فلكي ثور در آسمان قابل مشاهده است و ماه از درون اين صورت فلكي كه خوشهي پروين نيز در آن قرار دارد مي گذرد، پس طبعاً تقارني هم به شكلي كم و بيش نيز صورت مي دهد. البته نزديكترين حد ممكن اين تقارن در اين ماهها در سالهاي مختلف متفاوت و متغير است. حال آنكه يكي از نشانههاي برگزاري عيد خاوندكاري نزد يارساني تقارن خوشهي پروين با ماه مي باشد و از آنجايي كه اين مقارنه در ماههاي مختلف نيز انجام مي گيرد پس به صراحت يا به تنهايي نمي توان فقط اين نشانه را ملاك قرار داد خاصه اينكه كلامهاي يارساني آغاز چله را مشخص كرده اند و از آنجايي كه سال در نزد يارساني سال كامل 2422/365 روز ثابت است و هيچ جابجايي ندارد پس وقتي كه آغاز سال و به تبع آن چله را مشخص نمودهاي مي بايست بر اساس همان تاريخ اقدام به برگزاري اعياد و ايام روزهداري نموده و البته اين مهم منطبق خواهد بود بر ساير نشانهها.
اينكه گفته مي شود پروين از افق شرقي همزمان با غروب خورشيد از مغرب ميبايست رؤيت گردد به منزلهي آغاز روزهي مرنو نمي باشد، بلكه اين بودن به منزلهي آغاز چلهي گرمسيري است و اين مهم يعني همزماني طلوع پروين از آسمان شرقي با غروب خورشيد در آسمان غربي در سال فقط در يك روز اتفاق ميافتد آن هم در 20آبان كه قبل از 20 آبان پروين زودتر طالع مي شده و بعد از 20آبان هم رفته رفته حضور خود را در آسمان كم تر مي كند به گونهاي كه از تاريخ 10/10 يعني دهم ديماه حضور پروين از غروب تا ساعت 4 صبح خواهد بود و در 10/2 همزمان با غروب در آسمان غير قابل رؤيت مي گردد.
اما به بحث گاهشمار گرمسيري و گاهشمار سردسيري كه در كلام سرانجام از آن به عنوان «چلهي تاويان» و «چلهي زمسان» ياد شده است و به ديد مؤلف كتاب مرنو يكي از آنها بر اساس تقويم به هم ريختهي فرسي است و ديگري بر اساس قانون خلقت با نظم علمي و البته جمع آن دو با هم غير ممكن مي نمايد مي پردازيم. در آغاز مي بايست عنوان شود مادامي كه در كلام سرانجام از دو چلهي متفاوت از هم صحبت شده پس ما ناگزير دو گاهشمار متفاوت از هم خواهيم داشت. و اينكه توسط عدهاي اندك از ياران اين بيت از كلام را كه مي فرمايد: «تاوسانمان گيَلَنا چه زمسان راسي» به اشتباه معني مي كنند و جناب مؤلف نيز همين كار را كرده(تابستان را به زمستان عوض كرديم) نه به اين معناست كه مرنو را تبديل به قولتاس كرديم، بلكه اشاره به دو موعد روزهي مرنو و قولتاس ميباشد، كما اينكه در بيت فوق اشاره به هر دو ايام روزهداري كرده است( مهرِنوَمان نيا ههم قهوهلتاسي تاسم ئاسمانا خهزرام قياسي) كه اين خود دليلي بر اثبات وجود دو گاهشمار متفاوت است نه اينكه آنرا فرض بر ادغام هر دو روزه در يك دورهي زماني كنيم، كاري كه جناب مؤلف بدون هيچ توجيهي نه عقلاني ، نه كلامي وه نه محاسبهي گاهشماري كرده است. در ضمن باز تكرار مي كنم تقويم يارساني هيچ ربطي به فرس ندارد و اينكه جناب مؤلف فرمودهاند كه فرس در هم ريخته است كه حتي مورد تأييد ابداع كنندگان آن هم نمي باشد كاملاً اشتباه است. اولاً اينكه بنيانگذار آن زردشت است و مي توان گفت يكي از انواع دقيق گاهشماريها مي باشد و بدون يك دقيقه كم و كسر قابل محاسبه مي باشد كه در كتاب زيگ آريايي- كردي سلامت اين تقويم شرح داده شده است. و اگر چنانچه افراد به دليل ناآگاهي نمي توانند با آن ارتباط برقرار كنند دليل بر ضعف آنهاست نه ناسالمي اين تقويم. به عنوان مثال بنده با جناب دكتر اسماعيل مصباح در خصوص تقويم فرسي انعكاس داده شدهاش در تقويم چاپ اقبال سؤال كردم كه چگونه آنرا محاسبه كرده است و چرا در سال 1371 مذماه انعكاس داده؟ كه در نهايت چون جوابي نداشت فرمود كه بنده بر اساس آنچه كه پدرم نوشته عمل مي كنم و اگر اشتباهي هست متوجه بنده نمي باشد. (چگونگي محاسبه را براي ايشان ارسال داشتم تا تصحيح بفرمايند)
مبحث بعدي كتاب «شاخ شمار» يا «كل رم شاهو» است كه تاريخ ارائه داده شده با آنچه كه بنده در كتاب زيگ آريايي كردي عنوان نمودهام يكي است يعني اوايل آذر كه اين تاريخ عنوان شده گواه و مؤيد بر محاسبات ارائه دادهي شما نخواهد بود.
در آخر اين مطلب سؤالي كه از مؤلف كتاب همانند ساير عزيزان پرسيده مي شود و نه آن عزيزان و نه مؤلف ارجمند اين كتاب جوابي براي آن ارائه ندادهاند براي خود عنوان مي دارم. شما بر چه اساسي 25 بهمن خورشيدي را آغاز سال تقويم يارساني قرار دادهايد كه به تبع آن 20 آبان خورشيدي اول چلهي گرمسيري خواهد بود؟
براي جواب دادن به اين سؤال ابتدا سؤالي پرسيده مي شود. اينكه با وجود شواهد و مستندات كلامي كه از نجوم و ستارگان و هر آنچه كه در آسمان بر زمين حاكم است همچون ماه و خوشهي پروين و صورتهاي فلكي و عقرب و نيش آن . . . صحبت به ميان آورده است آيا آداب و اركان اعتقادي يارسان همچون روزهي خاوندكاري بر اساس نجوم بنيان گذاشته شده است يا نه؟ البته كه اينگونه است تأثير كواكب بر حالت انساني بحثي است عميق و البته كه يكي از دلايل برگزاري روزهي مرنو رسيدن به سرّي است كه در آسمان نهفته و يك يارساني هوشيار با برگزاري اين مراسم در شرايط خاص زمانيي كه زمين در حالت انطباق با آنچه كه در آسمان تعريف شده مي تواند به حالتي- كه باز تعريف مشخصي دارد- برسد كه راز مرنو را بفهمد. سولَتان مي فرمايد:
هــــهر كهس بهياي شاهـــوَ بزانوَ يام نـوخت دهفتهر ئـــــهزهلَ بوانوَ
ئانــه مــهزانوَ بهيا ههن چــه كوَ يام شـهرت بنيامين يام بهياي مهرِنوَ
بهياي شاهــوَ يام شــهرت ساجنار يام سرِ مهرنوَ پـــهي گروَي كـوفار
ئي سه رهمزه ويَم دانيم قـــهرار غهير چـه غولاَمان چه پرديوهر شار
كهسيَ نهوانوَ نهزانوَ وهي كــــار مــهر ديــدهداري نا دهفتهر و تــومار
حهل بكه سه رهمزنا شهرت نامچهي يـار پــهي رهمــز باتنه بوَش خــهوهردار
ههركهس چه ويَم زاتش بياووَ وه بار رهمز سه گروَم ههنهن وه ئـهسرار
ئينه ئهســراريَوهن پهي ديدهداران بيَهووده ناچان زاتم چه خــاوهندكاران
ئاناني مــاچان كــــهرهمداريمهن ســــايوَ تهعليقه و چـهن توماريمهن
چهنهشان بپرسديَ رهمز سـه سرِم رهمز ئانه نييهن پـــــهريَ بچرِ چرِم
رهمـــز و ئهسرارم كهسيَ نـهزانان يام وه توومــــــاردا كهسيَ نهوانان
مهر سايوَ زاتان چيَوي بــــــواچان مـــــــهغز سه رهمزم وه زات بپاچان
.. ئاي بيَهووده يـــــاران وهش نام سهرسپردهي جهوزان نامداروگومنام
ئــهر دهفتهر داريَ بتهش بتوين بي شــــــهريك مايهش پير بنيامين بي
رهمز ســـه گروَم وه عهين مهزانوَ عهبهسهن وه عهين پهريَ كهس وانوَ
ئيجازهش نييهن باچـــوَ وه زوان رهمز سهگروَم پهخش كهو نه جيهان
ويَشان مــهزانان بايهد نـــهوانان ئهره بوانان مهوان روو گـــــهردان
ئيَوهيش وه حوجهت مهپرسديَ ليَشان ئازاد با بلان پـــهي مـاوا و جيـَشان
اين بحث با نام تقديم اعتدالين در صفحهي 130 كتاب زيگ آريايي -كردي آمده است به اين شكل كه اگر قرار باشد يارساني زمان دقيق روزهي مرنو را بگيرد مي بايست بر اساس جابجائي صور فلكي نسبت به نقطهي اعتدالين عمل كند تا زمان دقيق جابجائي هاي خوشهي پروين در صورت فلكي ثور يا بودن نيش عقرب و هر كدام از صورتهاي ديگر فلكي را بداند، كه در حال حاضر رؤيت صورت فلكي حمل در آخر ماه بهمن خوشيدي است. . . . نتيجه مي گيريم كه تقويم گرمسيري يارساني يك تقويم كامل نجومي است كه با محاسبات دقيق گاهمشاري نيز قابل محاسبه مي باشد. پس يكي از دلايلي كه آغاز سال در نزد يارساني از 25 بهمن مي باشد بحث تقديم اعتدالين است. دومين دليل آن رصد صورت فلكي ثور است كه خوشهي پروين در آن قرار دارد و طلوع آن از آسمان شرقي در افق به زمان 20 آبان خورشيدي مي باشد. سومين دليل وجود كلام نيش عقرب است كه محاسبهي آن 20 آبان خورشيدي را مي نماياند. چهارمين دليل، دليل تاريخي ديني موجود در اوستا است يعني نبرد اپوش قلب العقرب و تيشتر (سيروس)، كه زمان آمد و رفت اين ستارهها در كرهي آسمان از ديد ناظر زميني همان تاريخ ارائه داده شدهاي است كه سرانجام از آن ياد مي كند. پنجمين دليل محاسبهي روزهي واقعهي مرنو در زمان سلطان اسحاق است كه به 20 آبان خورشيدي به جهت آغاز چله مي رسيم. ششمين دليل محاسبهي سال كامل 12 ماه سي روزي است كه اگر 30 روز به 30 روز محاسبه كنيم و پنجه را در آخر ماه سال اعمال كنيم دقيقاً به 20آبان خورشيدي ميرسيم و اگر آن را چله به چله حساب كنيم باز هماني خواهد شد كه در نتيجهي هر كدام از موارد عنوان شد. هفتمين دليل محاسبات تاريخي منطبق بر علم گاهشماري در منطقه است كه مفصل در كتاب زيگ آريايي كردي توضيح داده شده است.همچون محاسبهي تقويم خراجي در كردستان.
همچنين دليل وجود شواهد و قرائن بازمانده در ميان قبايل كرد و گواهي آن در ميان متون و كتابهاي كهن مبني بر روز آغازين سال از برج دلو(بهمن) است.تمام مطالب مختصري كه عنوان شد با محاسبات دقيق رياضي اثبات شده است و براي شرح بيشتر آن بدون يك درصد خطا مي توان ايجاد تدريس و تشريح كرد فقط كافيست كه تابع احساسات نباشيم و همانند شهيد كه حقيقت پذيرياش باعث شد تا پدرش را منطبق بر كلام معرفي نكند عمل كنيم.پس بر اساس تمام آنچه كه شاهد و مثال براي تشريح تقويم يارساني بود كه تماماً اشاره به آسمان و جابجائي و حركت صور و نشانه هاي فلكي است مي توانيم به صراحت تقويم گرمسيري را يك تقويم نجومي معرفي كنيم و البته در دوره هائي كلامي اشاره به رابطهي بين راز مرنو و انطباق شرايط زمانيِ حاكم بر زمين توسط آسمان شده است و نيز بزرگاني هم در ادبيات عرفاني اين مهم را لحاظ مي كرده همچون خاقاني كه مي فرمايد:
هر ماه كه مه شود به عقرب مسهل خور اوست چرخ و كوكب
يا منوچهري مي فرمايد: دم عقرب بتابيد از سر كوه چنان چون چشم شاهين از نشيمن
يا عبدالجبار خجندي در تنكلوشا آورده :
ماه چون در عقرب آيد نيك باشد يكسره خوردن دارو و رد كردن طعام و غرغره
هم خراجت بست شايد هم معارض ساختن هم شدن گرما به هم بر فهم بردن تاختن
اسب را شايد رياضت دادن و ناخن فگند ليك ديگر كارها هرگز نيايد سودمند
يا خاقاني باز در جائي ديگر مي فرمايد:
گريند بر تو جانوران تا به حد آنك عقرب ز راه نيش و زبانا گريسته
اما در خصوص تصاوير تطبيقيِ سه ماه آبان، آذر و دي در سال 1388 خورشيدي در صفحهي 172 از كتاب مرنو مي بايست عنوان شود كه تقارن خوشهي پروين با ماه يكي از نشانههاي ايام روزهداري مي باشد اما تنها نشانه نيست. گاهشمار موجود در نزد يارساني يك گاهشمار كامل2422/365 مي باشد كه پس از به دست آوردن تاريخ آغاز سال و به تبع آن چله يا زمستان ديگر هيچ تغييري در آن پيدا نخواهد شد و آن ثابت مي ماند و البته اين موضوع با ساير نشانههايي كه كلام از آن ياد كرده همچون جفت گيري بزهاي كوهي و تقارن ماه با خوشهي پروين همخوان خواهد بود، اما همانطور كه قبلاً هم گفته شد تقارن خوشهي پروين با ماه در طول سال بارها شكل مي گيرد و چون به كرات تكرارمي گردد پس نمي تواند مورد تأكيد قرار بگيرد، ثانياً تغيير و تبديل و جابجايي ماه نسبت به سال ثابت كامله اين مهم را به وجود مي آورد كه همه ساله ما شاهد يك شيوهي تقارن در آسمان نباشيم. به عنوان مثال تقارني كه امسال در دوازدهم ماه با خوشهي پروين شكل داده از لحاظ دوري و نزديكي و همچنين بالا يا پائين بودن آن با ماه از ديد ناظر زميني متفاوت خواهد بود با آنچه كه در سال گذشته بوده است، چرا كه حركت ماه در آسمان در ماههاي متوالي همسان نيست و با هم اختلاف دارد. در ضمن كلام سرانجام به اين مسئله اشاره نكردهاند كه حتماً تقارن ماه با خوشهي پروين مي بايست در شب اول ايام روزهداري باشد به عنوان مثال اگر در شب اول آذر سال 1388 خوشهي پروين فاصلهاي چشم گير با ماه داشته در شب دوم اين فاصله از بين رفته، و يا نه اين تطبيق اگر در ساعت مشخصي از شب براي هر كدام در نظر گرفته شده اشتباه محض است كه اينگونه نيز مي باشد. جناب مؤلف عزيز شما بزرگوار خواستهايد كه نشان بدهيد مطالبي را متوجه شدهايد، اما اين مطلب را فراموش كردهايد كه نجوم يك بحث سليقهاي يا ادبيات و رمان نويسي نيست كه دخل و تصرف در آن به گونهاي باشد كه كسي نتواند بر آن ايراد وارد كند.
همانگونه كه گفته شد حركت ماه در آسمان و رؤيت هلال ماه در ماههاي متوالي متفاوت و بستگي به مدت مكث،زمان غروب خورشيد فاصلهي ماه از زمين دارد كه هر سه عامل در ماههاي مختلف متفات است. حال شما ضمن ناآگاهي از اين مسائل براي هر سه تطبيق يك ساعت مشخص را در نظر گرفتهايد كه اين صحيح نمي باشد، كما اينكه در هشتم آذر ماه 1388نزديكي يا تقارن خوشهي پروين با ماه در ساعت يك بامداد شكل بگيرد و يا هر ساعت ديگري. اما بد نيست كه در اينجا به خاطر روشن شدن بحث و دادن اطلاعات در اين خصوص هر كدام از عوامل مؤثر در رؤيت هلال ماه به شكلي مختصر عنوان گردد. مدت مكث: هلالهاي شامگاهي پس از غروب خورشيد افول مي كنند. فاصلهي زماني بين غروب خورشيد و غروب ماه را مدت مكث مي گويند كه هر چه مدت مكث بيشتر باشد ماه مدت بيشتري در آسمان است و چون آسمان رفته رفته تاريكتر مي شود پس امكان رؤيت آن بيشتر است.زمان غروب خورشيد: چون هلال ماه شامگاهي پس از غروب خورشيد مشاهده مي شود پس هرچه خورشيد نسبت به زمان مقارنهي ماه ديرتر غروب كند سن و جدائي زاويهي هلال افزايش ميابد.
فاصلهي ماه از زمين: از آنجايي كه مدار ماه به دور زمين بيضي است مطابق قانون دوم كپلر سرعت گردش ماه به دور زمين نيز ثابت نيست. اگر مقارنهي ماه زماني اتفاق بيفتد كه ماه در حوالي حضيض مدارش باشد با سرعت بيشتري از خورشيد فاصله مي گيرد و جدايي آن سريعتر افزايش ميابد.چنين هلالي در مقايسه با هلال ماه هم سن كه در اوج است به مراتب راحت تر رؤيت مي گردد. بحث ديگري كه در رد و باطل خواندن سه تصوير ارائه داده شده به جهت اثبات ادلهي واهي مي توان گفت موضوع ماه هلالي و ماه نجومي است.فاصلهي بين دو محاق و دو بدر متوالي كه 29 روز و 12 ساعت و 44 دقيقه و 2ثانيه را ماه هلالي مي گويند به عبارتي ديگر زمان متوسطي كه در آن خورشيد زمين و ماه در يك خط قرار بگيرند است.اما تعريف ماه نجومي كه طول مدت آن برابر است با 27 روز و7ساعت و43 دقيقه و 11 ثانيه مبتني است بر ستارگان ثابت. و آن مدت ميان دو بار متوالي است كه زمين ماه با يك ستارهي ثابت واحدي(مثلاً خوشهي پروين) بر يك خط قرار بگيرند. ماه هلالي طولاني تر است زيرا همزمان با گردش ماه به دور زمين، زمين نيز به دور خورشيد مي گردد.
تمام تصاوير دياگرام، نمودارها صحيح مي باشد اما متأسفانه اين تصاوير و نمودارها در جهت خواست فردي و اثبات غير واقعي آنچه كه حركت شخصي مي باشد به كار برده شده است نه آنچه كه حقيقت موضوع باشد.بحث را در مبحث آخر كتاب يعني نتيجه گيري به پايان مي رسانيم.
از موقع جفت گيري كل و بز در كوه شاهو شروع شده است كه آنرا از 12-10 آذر ماه دانسته كه صحيح مي باشد و بر اساس كلام سرانجام كه زمان برگزاري روزهي مرنو را با اين نشانهي طبيعي يكي دانسته مي توان گفت كه صحت روزهداري در آذر ماه را قوت مي بخشد و روزهداري در آبان و دي را بر اين اساس به كلي نفي مي كند.
در جملهاي عنوان شده است: . . . اما معلوم گرديد كه منظور از چله فقط چلهي طبيعي و منطبق بر چلهي شمسي است و موعد روزهي مرنو بر اساس كلام حضرت سلطان از 3 آذر ماه شمسي تا 12 دي ماه است.
به اين جمله كه رسيدم شوك عجيبي به من وارد شد به گونهاي كه قلم از دستم افتاد و به سرعت سعي كردم كه ادامهي مطلب را تا به آخر بخوانم تا دليل ارائهي اين تاريخ را در صفحات بعد پيدا كنم. اما متأسفانه رفته رفته در صفحات بعدي نا اميدي و تأسف سراسر وجودم را فرا گرفت. اين چند صفحهي آخري پر از تناقض، شك، تحريف،خواست فردي و مخدوش كردن كلام سرانجام بود كه به حال كنوني جامعهي يارساني حسابي گريستم. شما 27 سال تلاش كرديد كه مباحثي را مغالطهاي جمع كنيد تا توجيهي باشد بر اشتباه. در خانه اگر كس هست يك حرف بس است. اگر حتي يك درصد اين تاريخ صحيح مي بود احتياجي به 27 سال تلاش نمي بود و چون اشتباه به قدري فاحش و غير منطقي است كه تازه بعد از 27 سال به هيچ رسيدهاي. آقاي عزيز شما در خصوص تقويم يا رياضي داريد صحبت مي كنيد رمان كه نمي نويسيد. كلامهاي سلطان اسحاق شعر نيست تا اكذب ترين آن اكمل ترين آن باشد. به خاطر اينكه اشتباه گذشته را توجيه كني سلطان اسحاق و كلام آن را به ثمن بخس گذاشتهاي كه چه؟! روزهي مرنو در فاصلهي 13آذر تا 12 دي ماه شمسي در گردش است يعني چه؟ بر چه اساسي چله طبيعي را بر چلهي گرمسيري منطبق كرده اي و چگونه مي شود كه آغاز چلهِ شما در روزي مشخص باشد بعد قبل از آن هم ايام روزهي خاوندكاري را به جا آورد؟ اصلاً آغاز چلهي مشخص شما از چه تاريخي است؟
تا اينجا بنده فكر مي كردم كه شما آغاز چله را اول دي ماه مي دانيد يعني بر اساس همان گفتهي بدون ربطي كه ارائه نمودي كه منظور از چلهي كلام آغاز زمستان شمسي است، حالا 17 روز عقب نشيني كردهاي و آنرا به 13 آذر عودت دادهاي؟! اگر آغاز چله اول دي است پس چگونه امكان دارد كه روزهي مرنو را قبل از چله گرفت. نكند سلطان اسحاق كلامي ديگر دارد به اين مضمون !!؟؟
(يــري رو ياران ئاما ئهو دلي نه دهوازدهي مانگ قهبل از چلي )
باز به سراغ مصرع (نه دهوازهي مانگ ههر چه نه چلي) رفتهاي و آنرا صد درصد اشتباه با تفسيري ناهمگون و ناهمخوان ارائه كردهاي، و بدون اينكه از خودت سؤال بپرسي كه آيا يك مصرع به تنهايي در بحثي به اين عمق و وسعت مي تواند گواه و مؤيد بر اثبات مسئلهاي گردد متوجه اين مهم هم نشده اي كه حتي اين يك مصرع هم نمي تواند در راستاي صحبت غير حقيقي شما باشد. عنوان كردهاي كه چون اين يك مصرع پسوند يا پيشوندي كه تابستاني يا زمستاني بودن آن را مشخص كند ندارد پس از واژهي جهان شمول استفاده كرده و آنرا به نواحي شاخ آفريقا و آنگولا ... كشانيدهاي!! چلهي مورد نظر كلام سرانجام چلهاي است كه در منطقه با مدار 36 درجهي شمالي و 46 درجهي غربي گفته شده است و اين ثابت است و اگر هر اهل حقي به هر كجاي دنيا در هر نيم كرهاي رفت مي بايست بر اساس اين تقويم كه هيچ تغيير و تبديلي در آن نيست اعياد مذهبي خود را به راه ببرد.
در بحث بعدي كه تخم شك پاشيده شده از كلامي شروع كردهاي كه سلطان مي فرمايد سوره يا روژهي «هل اتي» كردم آشكار و در چند بيت بعد از آن اشاره به موعد روزهي مرنوي كرده كه مي فرمايد:
چه دهوازهي مانگ چلهي گهرمهسار وه عشــق ياران مـهرنوم دا قهرار
و شما مؤلف كتاب مرنو باز همانند ساير مطالب ارائه دادهات موارد را بدون هيچ توجيهي و كاملاً اشتباه به هم ربط دادهاي. در بيت اول سلطان مي فرمايد كه روزهي «هل اتي» را من بنيان گذاشتم و اين هيچ ربطي به بيتي كه در مورد روزهي مرنو گفته شده ندارد و فقط سعي كردهاي كه با اين ربط گرمسيري بودن چلهي مذكور را نقض كني و در آخر هم گفتهاي كه كلمهي گرمسيري يا چلهي تاوياني مرنو فقط مورد تأييد تعدادي از افراد خاندان عالي قلندر است و مورد تأييد خاندانهاي ديگر نيست و سپس به كلام دورهي برزنجه اشاره كردهاي كه در آن به چلهي تاوسان اشاره شده و از كلام دورهي قولتاس كمك گرفتهاي تا باز با تفسير به رأي و آن را در جهت خواست فردي به هلاكت برساني و بگي كه تابستان را به زمستان عوض كرديم و سپس با استدلالي واهي و شكاكانه عنوان كردهاي كه در كلام (نه چلهي تاوسان يري روي ثبت كهر) در طول ايام گذشته كلمهي تاوسان جايگزين زمسان شده! يعني كلام در اصل (نه چلهي زمسان يري رو ثبت كر) بوده.
به خاطر خواست فردي، يا سرپوش گذاشتن بر روي آسيب پذيري دست به تحريف زدن كار خوبي نيست. اين كلام را جمخانهي آقاي شاه ابراهيمي در صحنه به چاپ رسانيدهاند. جناب سيد محمد حسيني نيز آنرا چاپ كرده است و نسخهي خطي بنده نيز به همان شيوه است كه در ساير نسخ. پس هيچ شكي در صحت و سلامت اين كلام نيست كه به چلهي تاوساني اشاره فرموده است، درثاني فقط اين يك بيت از كلام نيست كه به چلهي تاوساني اشاره داشته بلكه در كلام دورهي قولتاس نيز بر اين مهم اشاره شده و ايام مرنو را همراه با چلهي تاوساني معرفي نموده است علاوه بر اين شواهد، در جاهائي ديگر از كلام سرانجام سلطان مي فرمايد:
نه چلهي تــاويان ئيـــقرار پــهي مهرِنوَ ژه نــسار شاهوَ وهفران ههن كوَكوَ
و يا: چه دهوازدهي مانگ چلهي گهرمهسار وه عــشق يــاران مــهرِنوَم دا قهرار
ايام جشن خاوندكاري در كلامهاي يارسان با نام گرمسيري معرفي مي شود و شده است كه اين مهم يك امر بديهي و قابل قبول نزد تمام خاندانها مي باشد و از شما بزرگواران خواهش مي كنم كه دين و كلام را وسيله اي براي رقابت و اقناع خواستهاي فردي نكنيد. همانگونه كه در آخر كتاب انعكاس داده اي و از وضعيت مسموم و بيمار كنوني جامعهي يارساني گلگي نموده اي و هيچگاه حاضر نخواهي شد كه فضاي پرسش و پاسخ يا همنشيني با ساير يارسانيان فراهم آوري را مي بايست يك واقعيت تلخ به حساب آورد و جملگي اين بيماري و آسيب را بعضي از آقايان سادات به وجود آورده اند و بنده نيز به شما مؤلف كتاب حق خواهم داد كه علي رغم توصيهي كلام كه مي فرمايد حق را مي بايست در خلال روابط ياري جستجو كرد ديگر به اين شكل عمل نكني، چرا كه آقاي سيد فتنه انگيز به جاي آنكه اخلاق، رداباري، مردانگي و عزت نفس به مريدان خود بياموزد به اينان توصيهي ساز مخالف زدن مي كند آن هم بدون دليل، فقط چون تاريكي وجودش حكم مي كند مريدان وي -كه دنباله رو تاريكي هستند- بيشترين آسيب را وارد مي كنند. يا آقاي ديگر سيد كه غيبت و ... عجين شدة وجوديِ ايشان است نه تنها بر روية انسانيت نيست بلكه تمام مؤلفه هاي تفكر ياري را هم در بين جمع يارساني خدشه دار مي كند. و اگر قرار باشد كه افراد تحصيل كرده و روشنفكر كه آموخته اند نمي بايست در مباحث علمي و تحقيقي تابع احساسات باشند غير آن عمل كنند ديگر سنگ روي سنگ بند نخواهد شد و اساساً مصلحين و اصلاح طلبان موضعي خلاف آقايان دارند كه فصل تميز بين ايشان همين حقيقت طلبي و حقيقت پذيري است، شما امروز روز عملكرد ناصحيح آقايان را مد نظر قرار مده، چرا كه آيندگان بر رفتار و عملكرد نوشتاري شما رأي خواهند داد، كه اگر احساسي در نوشته داشته باشيد نوشتة شما نه تنها ماندگاري خود را از دست خواهد داد بلكه همچون سايرين نيز معرفي خواهيد شد. شما مؤلف كتاب سرماية انساني جامعة يارساني هستيد و وجود مباركتان براي جامعه مغتنم مي باشد پس از شما تمنا دارم كه حقيقت پذيري و حقيقت طلبي را الگو باشيد، چرا كه اساساً با اين نام معرفي مي شويد (اهل حق). برايتان آرزوي سلامت و صداقت هر چه بيشتر دارم تا در زير ساية سلطان حقيقت، حقيقت بين و مستدام باشيد.
كمترين يارسان طيب طاهري
28/6/1391 كرمانشاه