« دين حقيقت و بينش ياري يك تفكر ايلياتي و عشيرهاي نيست كه براي محاسبات آن راهكاري سنتي بدون دخيل دادن علم و هر آنچه كه در حوزهي نظامنديِ كائنات تعريف دارد در نظر گرفته شود. در واقع هر چقدر كه اشراق و مفاهيم يك تفكر بالاتر باشد، مباحث و گفتمان مربوط به آن نيز تخصصيتر و مشكلتر مي نماياند. پس ما نميبايست كه مفاهيم را به اندازهي وجود خود پائين بكشيم تا كه به گونهاي گردد كه هيچگاه عزم جزم براي بالا كشيدن و سعي براي فهميدن در خود پيدا نكنيم.»
زبورحقیقت
خانهي موکريانی بوَ چاپ و بلاَو كردنهوه
------------------------------------------------------------------------------------------
نام كتاب : زبور حقيقت ( دوره ظهور ذاتي سيد براكه و سي و شش شاعر حقیقت)
پژوهش، تدوين و تصحيح: طيب طاهري
حروفچين : تيمور كاكهيي
طراح و گرافيست : پيام كاكهيي
شماره زنجيره كتاب خانهي مكرياني : 712
چاپخانه: مكرياني
تيراژ: 1000
چاپ يكم 2013
شماره مجوز كتاب از وزارت فرهنگ اقليم كردستان 94 سال 2013
--------------------------------------------------------------------------------------
عراق ، اربيل (ههوليَر) خانهي موکريانی بوَ چاپ و بلاَو كردنهوه
www.mukiryani.com
مقدمه
جمعآوري و خواندن كلامهاي يارسان (قبل از پرديور،پرديوري و پس از پرديور) به يك شكل و شيوه، خوراك روح سركشم بود، اما هيچ گاه نتوانستم در حدِّ قناعتِ خود با كلامهاي «دورهي ظهور ذاتيِ سيد براكه» ارتباط برقرار كنم.
پس از آنكه كتابهاي «سرانجام» و «تاريخ و فلسفهي سرانجام» را به ترتيب در سالهاي 2007 و 2009 به چاپ رسانيدم، بر آن شدم كه راز عدم برقراريِ ارتباط با اين دورهي ظهور ذاتي را براي خود روشن كنم. به رغم موانع فراواني كه جهت ارتباط و وصلت با فضاي پيرامون اين كلامها وجود داشت، مطالعهي عمقي و فشردهي خود را شروع كردم، و پس از مدتي متوجه شدم که چرا به سختی با آخرين دوره از كلامهاي يارسان توانستم آشنا شوم.
چندين سال تلاش نمودم تا متوجه گردیدم كه براي فهم اين كلامها يا بايد صاحب علم لَدُن باشي- كه معاند هيچ گاه در اين مقام قرار نخواهد گرفت - يا جامع علوم تا بتواني به قدر توان خود از اقيانوس بيكران آنها بهرهمند شوي. سهل و ممتنع بودن، استفاده از آرايههاي ادبي،كاربريِ بديع، معاني اشراقي، دخيل دادن علوم غريبه و راز اعداد، نجوم، زيج و شرح معاني و مفاهيم باطنيِ مندرج و مستتر در كلامهاي دورهي اخير، همگي دست در دست هم داده و دورهي كلاميِ مزبور را در اوج پيچيدگي و زيبايي خاصي قرار داده، به گونهای كه در ميان پيروان يارسان، کمتر کسی پيدا میشود تا بتواند با اين دورهي كلامي، ارتباط برقرار كند. متأسفانه اين دورهي «ظهور ذاتي» به دليل همين پيچيدگي در معناي ظاهر و باطن، همچنان دور از دسترس قرار گرفته و براي عموم يارساني غريب جلوه ميكند. پس از آنكه شيرينيِ ناشي از فهمِ دست و پا شكستهي اين كلامها بر جانم اثر كرد، به وجد آمده و گاه در جمع دوستان، از اين كلامها و تفاسيرِ مربوط به آن به زبان ميآوردم، كه بنا به توصيهي ايشان ضمن رخصت از پير بزرگوار جناب سيد نصرالدين حيدري، كار تدوين، تصحيح و تشريح كلامهاي مزبور را شروع كردم. هرچند راه بس خطرناك است و بيم موجهايي خسته كننده، اما حلاوت فهمِ نسبي از اين كلامها سبب ميشد كه گاه گذر ساعتهاي متوالي را متوجه نگردم. اكنون كه كار تقريباً تمام شده است، انعكاس مقدمهاي درخور كه بتواند چهارچوب و فضاي كتاب را ارائه نمايد، بس دشوار و تقریباً غير ممكن مينماياند، اما مي بايست كه نوشت. چون بحث بر سر يارسان و ارائهي ايدئولوژي حاكم بر اين تفكر است، از خود يارساني شروع ميكنم، تا بر اساس مفهوم واقعي، سخن رانده باشم.
پس از آنكه سيد ابوالوفا، فرزند سلطان اسحاق برزنجهاي، مأمور بر ارشاد و امورات رتق و فتق یارسانی در نواحي جنوبي كردستان - يعني لرستان تا نواحي گوران – گرديد، اعقاب ايشان نيز بر همين امر در اين نواحي پايمردي فشردند و خاندان ابوالوفايي را در منطقهي مذكور بنيان نهادند تا از جمله خاندانهاي فعال و كارا به شمار آیند. با ظهور سيد اكابر خاموش، نام خاندان ابوالوفايي به علت بزرگي و عظمت اين ذات، تحت تأثير قرار گرفت و مريدان به خاطر عشق و محبتي كه به وي داشتند، از آن به بعد، این خاندان جلیل را با نام پر عظمت «خاموشي» خطاب نمودند.
سيد اكابر خاموش در نواحي جنوبي كردستان، خاصه در گوران، به نشر تفكر و اخلاق «ياري» كه از انسانمداري به انسانخدايي سوق پيدا ميكند، پرداخت. شرح پير و مريدي و چگونگيِ به جا آوردن اين دستور سلطان سحاكي در عمل با سيد ميره بيگ از اعقاب شاه ابراهيم با واقعهاي دلنشين براي خاندان الگو گرديد. كلامهاي اين دورهي ظهور ذاتي گواه و مؤيدي از عظمت اخلاق مداري و پير و مريدي در يارسان ميباشد.
سيد معرفت و سيد باعزت از اعقاب اين خانداناند كه دو خانوادهي ارزشمند را در نواحي «گوران» و «صحنه» شامل ميشوند، تا بزرگ مرداني كه خود «شاهميهمان» هستند را در اين خانوادهها حامل گردند. شاخصترين فرزند از سلالهي سيد باعزت، سيد فرضي در قزوينهي صحنه بود كه با يارانش يك دورهي ظهور ذاتي را به وجود آوردند و كلامهايي نغز در شرح «سرانجام» را به يارسان هديه نمودند. از اعقاب سيد معرفت، سيد براكه گوران پا به عرصهي هستي گذارد كه با يارانش تحولي عظيم را در تاريخ يارساني رقم زدند. البته ساير اشخاصِ اين خانوادهها همچون سيد يعقوب كه ياراني همچون «درويش ذوالفقار گوران» داشته است ... ، از همان عظمت و اَبَرانساني برخوردار بودهاند.
با ظهور سيد براكه در سال 1210 هـ .ق. و جمع يارانِ در كنار ايشان، تحول خاندان خاموشي در منطقه به سمت رونق ظاهر و باطن رقم خورد. دفتري كه جمع چهل تن با نام دورهي «يري تني» به ظهور رساندند، ماحصل اَسْفاري بود كه هر كدام از سي وشش شاعرِ حقيقت با تلألؤ باطني پير (آسيد براكه) به حقيقت كنوني تبديل نمودند تا هم اكنون شاهد دفتري بي بديل در تفسير «سرانجام» باشيم.
پس از آنكه سيد حيدر، ملقب به براكه، در چهل سالگي بانگ ياري سر داد تا هر كدام از ياران از گوشه و كنار براي انجام رسالت باطني جمع گردند، اقداماتي به جهت سركوب آنها شكل گرفت، كه همان امتداد ظلمت در كنار نور است. همزمان بودن اين دورهي ظهور ذاتي با تحركات نيروهاي اجنبي و ستون پنجم و به تَبَع آن عامل گرديدن برخي عناصر سست پايه از جنس خود يارساني در منطقهي گوران تحولات چشم گيري را به وجود آورد. وجود نيروهاي خارجي از جمله عثماني، روس، انگليس و نيز مقابله و يا ايجاد دسيسه از جانب حكومت قجري، جملگي باعث گرديد تا فتنه و توطئه، غارت، جنگ و گريز و اجحاف به معناي واقعي كلمه تا حد قتل و كشتارِ سردمدار وقت خانوادهي حيدري و ساير ياران ايشان همچون تيمور بانياراني،... پيش برود. كوچهايي اجباري براي سيد براكه به وجود میآورند و بعدها سيد هياس، فرزند ايشان را نيز به شهادت میرسانند، و بسيار ظلمهاي ديگر که در حق اين خانواده روا داشتند. تفرقه در ميان خاندانهاي يارساني و تحريف كلامها از دیگر موارد انشقاق است که برای رفع آن، احتياج به عزم جزم حقاني دارد تا بتوان به آن اهداف عالیه نایل شد.
نوشتن و ثبت كلامهاي سي و شش شاعر حقیقت به عهدهي كاتب و منشي آسید براکه به نام ميرزا رمضان كرمانشاهي بوده ، كه هرگاه الهاماتي براي شاعران به وجود ميآمده، آن را به ايشان سپردهاند تا در حضور آن جناب طومار كند. دفاتري كه توسط ميرزا رمضان تحرير میگردید، در تكيه نگه داري ميشده است. پس از سالها تلاش، دفاتر نوشته شد و تحت نام «زبورِ حقيقت» در تكيهی توتشامي حفظ و نگهداري ميگردید. مدتی بعد، دو نفر به نامهاي ميرزا رحيم و سيد بهرام عباسوند از روي نسخهي اصلي ميرزا رمضان، سوادي تهيه نمودند. ميرزا رحيم، فرزند درويش كريم خليل، در سال 1280 خورشيدي سواد كامل كلامهایی را که تهيه نموده بود به هنگام عبور قشون اجنبي، همچون كولهاي به پشت خود بست و مال و زن و فرزند را رها نمود و به کوه زد تا بتواند دفاتر را از گزند حوادث و امحا، نجات دهد. مدتی بعد، توسط عدهاي مورد حمايت قرار گرفت، و با حرمت به منزل مشایعت شد. هنگامی که ميرزا رحيم به همراه تفنگداران به تكيهی توتشامي مراجعه نمود، مشاهده کرد كه تمامي روستاي توتشامي طعمهي حريق شده و دفاتر سي و شش شاعرحقیقت و ساير دفاتر ياريِ موجود در تکیه، از بين رفته، اما از آنجايي كه حق اراده کرده بود تا اين گنجينهي عظيم كه بخشي از دفاتر يارسان است از بين نرود، همانگونه كه بيان گرديد، سواد کلامها قبلاً توسط ميرزا رحيم كتابت شده بود و اكنون يك نسخهی کامل از كل كلامها در دسترس ميباشد.
زيرساختهاي كلاميِ سي و شش شاعرحقيقت، تأويل و واشكافيِ اسرار باطنيِ نهفته در كلامهاي پرديوري، معناگرايي، وحدت وجود، نجوم و اسطرلاب، راز اعداد، عشق، وجد، كنش ناخودآگاهي، چگونگي بروز حوادث و وقايع آخرالزمان، قصاص از قاتل و چگونگي مجازات شكاك و معاندِ حقيقت، هجو يارِ خار با زبان گزنده و اعتراضي که نمونه آن را تنها ميتوان با اشعار مولانا قياس گرفت ميباشد.
يكي از مباحث زيباي كلامهاي سي و شش شاعر حقيقت كه آن را در اوج پيچيدگي قرار میدهد، ارائهي مفاهيم با زبان رندي يا بازي با كلمات است كه خواننده پس از مطالعهي چندين مرتبهاي، متوجه میشود در مقابل خود پازلي ميبيند كه هر چه بيشتر پيش ميرود، حلّ آن برايش مشكلتر ميگردد.
دفتر، اين بازي را در قالب واژهي« نرد» آورده، كه تختهاش نماد هستي يا كل كائنات، و مهرههاي آن ذوات است، و در هر عصر و دورهاي با «تاسي» كه همان مشيّت يا آنچه كه مقدر ميگردد، مهرهها را جابجا نموده و رسالتي مشخص كه بر گرفته از رياضي و محاسبهي نظاممندي است را به منصهي ظهور ميرساند، و ماحصل هر تاس ريختني، جمع ارقام و تغيير در شرايط است را تعريف ميكند؛ البته اين مقام و فهم آن، نسبي است، و نسبيت آن همان پلههاي اشراق را در اينجا تعريف ميكند، و اين كه «نه هركس كه ورتي خوانَد معاني دانست» را به خواننده القاء ميكند، تا بفهماند كه تفكر ياري، حقيقتي است كه در هست و نيست جهان در جريان است و متعلق به طيف خاصي از انسانها نيست، بلكه آن چيزيست كه در طول زمان موجود است، و به همين خاطر، سي و شش شاعر هر كدام از گوشه و كنار با بينشهاي مختلف و متفاوت همچون الگوي پرديوري در كنار هم گرد آمدند، و جملگي بدون تضاد در ارائهي مفاهيم، حشر و نشر پيدا نمودند.
جمع چهل تني، متشكل از سي و شش شاعر، به علاوه حضور سيد براكه، سيد هياس، سيد مير خسرو و سيد رستم بودند كه همان چهل تن كائناتي محسوب ميگردند كه سمبل قدرت پنهان حضرت حقاند، و در ظرف زمان صورت ميپذيرند تا برگي از عظمت حضرت حق به جهت معرفي و شرح ناگفتهها و ناديدنيهاي كائناتي را به ارمغان آورند.
پيچيدگي در معنا و استفاده از استعاره و تشبيهِ بيش از حد، باعث گرديده كه خواننده به سختي بتواند بيشتر از يك بند را در يك جلسهي فهم و تأويل بخواند؛ زيرا پس از ارتباط برقرار كردن با زبان گفتاري و معناي حاكم بر آن بند، ديگر انرژيِ مازادي براي وي باقي نميماند تا ادامه دهد و بند ديگري را آغاز كند. در معني تحتالفظي كلامهاي دورهي يريتني، اگر از معني اخصّ كلمات استفاده شود، شيرينيِ ناشي از مفهومگرايي ايجاد نميشود، بلكه ميبايست كه معنايي مشابه به معني كلمه كه هم همان معني را مفهوم ببخشد و هم بحث زيبايي شناختي را لحاظ كند، انتخاب كرد تا با در كنار هم قرار دادن آن معاني، زيبايي خاص و مفهوم ايدهآلي از آن استخراج گردد. همانند «رهت رهم روح» كه اگر با توجه به خود لغت معني گردد، اينگونه ميشود: (اساس و پايهي فرار روح) يا (جنبش و تكان كوچ روح)؛ اما اگر آن را به شيوهاي ادبي با زيبايي شناختي حاكم بر مفهوم معني كنيم، به اين شكل خواهد بود: (اساس حركتهاي روح).
نام دفتر دورهي يري تني يا كلامهاي سي و شش شاعرحقیقت، طبق گفتهي خود ايشان «زبور حقيقت» نام دارد. علت اين نامگذاري نه اقتباس و وامگيري از مزامير داوود نبي است، بلكه به خاطر وجود مبارك «سيد براكه» با ذات داوودي است؛ چون داوود نبي با داوود پرديور و نيز سيد براكه يك ذات هستند، پس سي و شش شاعر حقيقت، تلميح از داوود نبي را دستمايه قرار داده تا مجموعهي دفاتر چهل تني را به اين نام معرفي كنند.
از موارد و مسائلي كه در اين دورهي كلامي بيشترين صحبت از آن ارائه گرديده، بحث «الله خَيرُالماكرين» است كه در كلامهاي يارساني از آن با اصطلاح عياري، رندي، حيلهگري و رتبازي نام برده شده است.
موكل بر انجام اين رسالت، يعني حيلهگري يا محك بودن، يا مانع براي غير قابل دسترس كردن حقيقت، يا ايجاد حيرت در مقابل معماي هستي نيروي اعظم داوود است كه از هر امكاني استفاده ميكند تا ايجاد رموز كرده باشد، و يك طرف قضيهي اين مفهوم هم بحث شيطان است.
شيطان از ديد عارف محكي است كه بار لعنت را به دوش ميكشد، يعني از يك سو مورد لعن و نفرين قرار ميگيرد و از سوي ديگر وظيفهاي كه در دستگاه خلقت بر دوش دارد را به جا ميآورد، يعني مانع بودن، تا هر نا لايقي به حريم راه پيدا نكند. داشتن دو رويهي متضاد از هم كه همان دو قطب مثبت و منفي است. اين دوقطب متفاوت از هم در كلامهاي يارسان با واژهي «كوپهسا» تعريف پيدا كرده است و در اين دورهي كلامي -كه حول محور دو قطبي بودن و ارائهي مفهوم خير و شرّ و يا همان معماي هستي بيشترين تعريف را به خود اختصاص داده- به كرات آمده است.
يكي از تعاريف اين مفهوم ( والله خَیرُالماکرین) تضاد ظاهريِ مابين قدرتمندان زمان است، يعني فراهم آوردن بستري كه در ظاهر نقص است اما در باطن نظام مندي كائناتي مي باشد. و اگر چنانچه فهم بشري آن را تعبير به نقص ميكند به آن دليل است كه سالك از پشت پرده بي خبر است و نظام مندي كائناتي را درك نمي كند. در اين راستا بحثِ به اشتباه انداختن مطرح مي گردد، كه اين بحث نيز تأويلي از همان آيهي 54 از سورهي آل عمران مي باشد. مطلب پارادوكس به جهت تفسير بيشتر پيش كشيده مي شود كه تفسيري است از همان تناقض نمائيِ مسائل باطني و محدوديت فهم بشري در مقابل معماي هستي، و اينكه اين دنيا جمع اضداد مي باشد و هر كدام از اين موارد خود نظامي را به وجود ميآورند كه جملگيِ آن تبيين كنندهي همان رويهي حيله گري و رنديِ حاكم بر فضاي معنايي كائنات است. يكي از شاهد و مثالهاي مطرح شده در اين حوزه، موضوع جنگ سرميل مي باشد. اين مفهوم نه به معناي رقابت و تقابل بين ذوات باشد، اگر چه در ظاهر با نام جنگ آمده، اما در باطن تلاش براي قانونمندي و به راه بردن نظام كائناتي ميباشد. در واقع جنگ سرميل، دادههايي باطني يا فعل و انفعالات مربوط به موكلين و گردانندگان نظام كائناتي ميباشد كه در ظاهر تقابل را انعكاس ميدهد، و اين يعني نقص، در حالي كه نقص در مرتبهي ملكوت وجود ندارد، بلكه فراهم آوردن سيستم نظامندي و انجام وظيفه است كه ملكوتيان در اين امور مطيع ميباشند، چرا كه خالي از احساس هستند و هرچه كه هست، قانون و نظم است.
اين دورهي ظهور ذاتي حول محور داوود كه همان محك براي ايجاد رمز و رموز كائناتي است صحبت به ميان آورده و اين در حاليست كه بيشترين صحبت از قتل ، خونخواهي و قصاص و ... نيز ارائه كرده است! اين سؤال مطرح ميشود، چگونه امكان دارد ذات داوودي كه وظيفهي آن در دستگاه حقيقت دليلي و راهبري است، در مقام مرگ و بليه ... كه وظيفهي مصطفي يا همان عزرائيل است، قرار بگيرد؟ به جهت شرح بيشتر، ميبايست اينگونه عنوان كرد كه رسالتِ جامه عوض كردن يا مرگ ممكنات در عالم هستي به دست مصطفي ميباشد، و مرگ خود مصطفي به دست موسي سياوه است كه بُعد ديگر داوود ميباشد. در واقع اگر ما ذات داوودي را همچون سكهاي در نظر بگيريم، يك طرف آن مثلاً خط است كه داوود ميباشد و طرف ديگر سكه كه شير است، موسي سياوه است. حال اگر در كلامهاي دورهي ظهور ذاتي آسيد براكه به نسبت ساير دورههاي كلامي بيشترين تشريح و تفسير از رنگبازي يا حيلهگري و همچنين قتل و قصاص و خون ريزي شده است، به اين دليل است كه ذات داوودي در اين جلوه با مظهريت و مأموريت موسي سياوه آمده، كه آسيد براكه مي باشد. پر رنگ بودن مأموريت باطني حضرت داوود در اين تجلي با قالب موسي سياوه، نقش دليلي داود را تحت الشعاع قرار ميدهد تا در اين جلوهي ظهورذاتي، عملاً موسي سياوه گردد تا دليل ، يعني عكس آنچه كه در پرديور تعريف دارد. در بند 49 درويش كريم گهوارهاي ميفرمايد:
موسي نه مهقام سهبت ئهوهلَ خهت بنيامين رههبهر دهليلهي دوولَهت
«دوو لهت» بودن دليل يا داوود يا آسيد براكه به همان معني دوو رويه داشتن ذات بزرگ داودي است.يا در بند 63 از كلام خود باز ميفرمايد:
قهنبهر غهزهوهن قهنبهر نه جامهي غهيز غهزهوهن
اين بيت مسجل ميسازد كه حضرت داوود در اين مظهر با رويهي موسي سياوه ظهور فرمودهاند. حيدر قلخاني در بند 11 ميفرمايد:
حهيدهر موستهفا سهوار داوهن دهست نه لجامهن پا نه ركاوهن
حيدر پايدار بيامهيي در بند 241 ميفرمايد:
ناگا نازل بي موستهفاي قهنبهر پهي ئاشوَي شاران غهمين دان خهوهر
درويش لاچين نیز در بند 163 ميفرمايد:
موسي نه حوزوور دهفتهرش وهنهن داود قهبزه روَح زات گيريش سهنهن
اما اين كه فرزند و فرزند زادهي خود را با ترتيباتي باطني و روندي متافيزيكي به عوض كردن جامه سوق ميدهد، گواه ديگري است بر مستندات ارائه شده. يكي ديگر از دلايلي كه روي موسي سياوه در اين دورهی ظهورذاتي براي حضرت داوود نمود بيشتري داشته و ميتوان به آن اشاره كرد، حضور چهل تن به جهت نشان دادن و به راه بردن آنچه كه اقتدار نام دارد است، چرا كه اساساً چهل تن در دستگاه ذات الهي، قدرت پنهان و سرّ جبروتي حضرت حق ميباشد، به گونهاي كه فقط در كورهي چهل تني است كه هركدام از ممكنات ذوب ميشود (كه مثال مشابه سياه چاله است) و يا هرگاه حضرت حق به شكل سرّ ظاهر شود، با چهل تن ظاهر ميگردد، همانند سر كوي برزنجه كه حضرت حق شهباز بود و چهل تن چهل شاهين.
از ديگر موارد مطرح در اين دورهي ظهور ذاتي، انعكاس مطالب ودادههای باطنی توسط نقطه و عدد و رازهاي مربوط به آنهاست كه ذكر نام «بَگتاش ولي» در جاي جاي گفتار سي و شش شاعر حقيقت به شكلي گزينشي و مرتبط، كه نقشي كليدي هم دارد، ما را به فضایی میکشاند که در آن لوح و قلم و کلمه، اساس حرکت و بودن است. شخصيتهايي اسطورهاي و دینی همچون مجنون، سياووش، فرهاد، حسين، ... ، که در اين دورهي كلامي از آنها ياد شده، گويا فرصتي يافتهاند تا ناگفتههاي زيادي را كه از قبل در خود نهفته و پنهان داشتهاند، به زبان آورند.
از دیگر مواردی که در این دورهی کلامی به آن اشاره شده، بحث ايجاد دهكدهي جهاني، شكسته شدن مرزها، ايجاد زبان واحد و حل شدن خرده فرهنگها در يكديگر در مقياسهاي كلان جوامع انساني است که در بند 123 از فرمودهي درويش لاچين عباسوند به عنوان نمونه، چنين پيشگويي شده است :
مهشانوَ نه روو سهر تا پاي جيهان تورك تات تويز موَ وه يهك زوان
(به شكلي كلي و عالمگير ميپاشاند بر روي جهان، ترك و تات به گونهاي حساب شده و دقيق در يك زبان خواهند شد.)
مفهوم فرامرزي، يعني از حد گذشتن و بيشتر از آنچه كه چهارچوب و آداب و ترتيب در نوع انسانيت است، که با واژهي «سهرحهدان» انعكاس يافته و معني تحتالفظي آن، بر خطالرأس مرز بودن است؛ یعنی انسان از آنچه كه در ظرف مكان و زمان يا آنچه كه محدود نام دارد، فراتر رفته و توان رؤيت و مشاهدهي آن سوي مرزها را هم مییابد. اين مقام يعني بیشتر از شرايطي كه در قانون و چهارچوب و آنچه كه براي جمهور (تودهی مردم) آمده است ميباشد، و چون جمهور برنمیتاباند كه آن را بپذيرد پس تو در اين بودن خارج از مذهب خواهی شد، که در بند 172 فرمودهي درويش لاچين چنين آمده است :
ههر كهس نهي شوَنه لام باروَ ژه نوَ خارج مهزههب ههفت يانه مهبوَ
يعني ابتداي آنچه كه كفر و ايمان يكي خواهد شد. فراتر از اين شرايط، مفهومي است كه حافظ آن را اينگونه بيان داشته :
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود ز هرچه رنگ تعلق پذيرد آزاد است
پس، كفر و ايمان، نام و ننگ ...، دروازهاي خواهد بود كه تو را به منزلي خواهد رسانيد كه هيچ تعلقي بدانان نخواهد بود، حتي سجود و مشتقات آن؛ زيرا : «ههر كهس خوداش دي سجودش نهمهن».
... و البته اين بودن، لذتي به همراه خود دارد كه وصف ناشدنيست و آن فشردن تمام وجودت در دردي است كه ناشي از غير و ناحق است كه با واژهي (قهلاي ستهم) تعريف پيدا كرده است. اين دردها از ناحيهي عوامل بيروني همچون دوستان بدكار يا يارخار (جاريَ ها نه جهم جوقهي دوَز خيز)، چوپ چاپيان(نشر اكاذيب) براي توطئه، نادانيِ همراه ، ظلم ظالم، لهجيج، چهپهله ... و يا دروني كه همان هجران است نمود پيدا ميكند كه در جاهايي از كلام با واژهي «گهزه» يعني نيش، آمده است.
يكي ديگر از مواردي كه در بيان معنا و تشريح مفهوم در اين دورهي كلامي از آن صحبت گرديده، دريافت معناي هستِ حال يا به قول معروف به روز بودن يا واقف شدن به زمان خود است براي درك آنچه كه ظرف زمان ناميده ميشود. اين مؤلفه از مسائل بنيادين تفكر يارساني است كه در پرديور - چه عصر اول و چه عصر دوم - لحاظ ميشده، و بر همين اساس موجوديت خود را منطبق بر شرايط حاكم بر هست حالِ زمان، رقم زده است. اين مفهوم با واژهي «روژنامه» يا نامهاي كه براي روز تعريف گرديده، آمده است.
با اين شرح كلي ميتوان همان حديث قدسياي كه هر كس امام زمان عصر خود را نشناسد، در جاهليت مرده است را براي انطباق با آن مثال زد؛ يعني سلطان، يا داوود، يا ... زمان عصر پرديور يا قبل و بعد آن، يك تاريخ و بنيان انكار ناشدني است، اما يك هوشيار كه در عالم معرفت به دنبال حقايق و نظاممنديهاي بيشتري به جهت فهم ميگردد، ميبايست كه سلطان يا داوود، ... زمان خود را پيدا كند، و اين حقايق را با زبان گفتاريِ زمان خودش از زبان ایشان دريافت نمايد. اين به روز بودن و يا همان پير زنده را عشق است و يا نفي مرده پرستي و تاريخ را در اولويت قرار ندادن و زنده را بر سنگ قبر ارجح دادن در اين دورهي كلامي به نسبت ساير دورهها از آن بيشتر ياد شده است.
يكي ديگر از مواردي كه اين دورهي كلامي بر آن اهتمام داشته، تفسير آيهي 57 از سورهي 3 قرآن كريم است كه ميفرمايد: «هوالأول و الأخر والظاهر و الباطن». اين آيه به شكلي كلي در قرآن ارائه شده، اما در دورهي ظهور ذاتي يريتني، حول اين محور مطالب ارزشمند و نفيسي انعكاس يافته كه بسيار قابل تأمل است. از جمله اين كه اين ظاهر و باطن آيا فقط مربوط به ناسوت است يا در مرتبهي ملكوت هم نمود دارد؟
قصاص از قاتل و مبحث رستاخيز، بحث ديگري است كه اين دورهي ذاتي اهتمام زيادي به آن داده است. براي وارد شدن در بحث، ابتدا ميبايست مفهوم «ايوَت» يعني اتحاد دو ذات بزرگ كائناتي را مطرح كنيم كه به جهت دميدن فضاي روزهاي آغازينِ حشر و بيدار كردن ياران در زي سپاه خير يكي ميشوند. اين دو ذات در دفتر به شكلهاي مختلف همچون دو قاصد، دو صورت، دو يار، دو زرّ تويل، دو گهوره گاو ... خطاب شدهاند، كه پير بنيامين بارها اين مهم را گواهي داده و اين گواهي به زبان كريم گهوارهيي چنين عنوان شده است:
قاسد نه قوبهي خهلَوهت دا خهوهر وهعدهي بنيامين دوو گولَ يهك نهزهر
كه در معني تحتالفظي چنين ميشود:
(نهانخانه و پردهي اسرار اينچنين خبر داده كه بنيامين وعده فرموده است، اين دو گُل در يك نظر و با يك چشم مفهوم و معني ميشوند.)
اين دورهي ظهورِ ذاتي را ميتوان آئينهي تمام نماي روزهاي پاياني جهان دانست؛ يعني آنچه كه به عنوان مفهوم و معنا در فضاي كائناتي از ازل به ثبت رسيده، سي و شش شاعر حقیقت به همت پير، با آئينهي دل آنها را دريافت كرده و در بيان انعكاس دادهاند. ارائهي مفاهيم اين رويداد عظيم و آنچه كه به عنوان رويارويي دو سپاه خير و شرّ در مقابل هم آمده است،و نيز اسباب و عللي كه اين واقعهي بزرگ را به انجام و آغاز ميرساند طبعاً سخنان زيادي را براي شرح ميطلبد. نكات ريزبينانهاي كه كمتر آگاهيِ در مورد آن در ساير كتب آسماني عنوان گرديده، و مقدماتی كه براي وقوع آن میباشد، و ميبايست بستر مناسب آن از قبل توسط عوامل و علل وابسته به اين مفهوم آماده گردد.
واقعه و رخداد آخرالزمان توسط تمام كتب آسماني و همچنين اديان غير الهي گواهي داده شده است، اما آنچه در اين كلامها ارائه گرديده، كمي متفاوتتر است. يكي از اين تفاوتها چرايي جنگ آخرالزمان است، كه جنگ ايدهئولوژيك يا جنگ اديان محسوب ميشود. با اين كه هيچ مؤلفهاي از فاكتورهاي دينمداري در بين مردم رعايت نميگردد، اما آنچه موجب تخاصم مابين دول خواهد شد، دين و تعصب بيتوجيهِ در آن خواهد بود. هر چند نظريه پردازاني همچون هانتينگتون تئوري جنگ تمدنها را تقريباً نزديك به دويست سال بعد از سي و شش شاعر حقيقت ارائه نموده، اما نتيجهگيريِ آن صحيح نميباشد، زيرا هيچ راهكاري مانع از بروز اين جنگ نخواهد شد، و در نهايت جنگ مزبور در خاورميانه به وقوع ميپيوندد، و در آخر پس از كشتارهاي زيادي كه جوي خون به راه خواهد افتاد، سپاه شرّ مغلوب خواهد شد و پيروز ميدان به سركردگي سام (مهدي، مسيح، يهوه،كريشنا ... )، سپاه خير خواهد بود. پس از آن جامعهاي فرامرزي، انسانمدار و آزاد كه شايد بتوان گفت همان دهكدهي جهاني يا به تعبيري تقريباً مشابه جامعهي آرمانياي كه هيچ ديني در آن به غير از يكتاپرستي موجود نخواهد بود، شكل ميگيرد، و انسانها در سايهي عدل و عدالت، زندگي تازهاي را بنيان ميگذارند. پرچم اين دهكدهي جهاني به رنگ سفيد خواهد بود و آن پرچمِ پير بنيامين است.
تجليِ زبور حقيقت به واسطهي وجود مبارك سيد براكه در قرن سيزده، و تأخر آن به نسبت ساير دورههاي كلامي، و نيز تك نسخهاي بودن اين گنجينه، دليلي شده تا همچون سرانجام با ارجاعات زيادي در پاورقي در تطبيق نسخ مواجه نشويم. در واقع ما بيشتر از يك نسخه كه آن هم متعلق به ميرزا رحيم است نداريم، و البته بعدها از روي همين نسخه نسخههاي ديگري نوشته شده كه با سليقه و ذهنيت فردي، برخي از لغات جابجا و جايگزين شده است. اما در تدوين و تصحيحِ كلامهاي مذكور بيشترين وقتي كه صرف شد، متعلق به صحيح خواندن و صحيح نوشتن آن بود، چراكه زبور حقيقت همانطوري كه گفته شد بيشترين پيچيدگيها را به خود اختصاص داده است. يعني ارائهي چندين مفهوم در يك بيت سبب ميگردد تا خواننده مجبور شود گاهاً با آهنگ و موسيقيِ مربوط به واژه مفهوم و معني آن را ارائه دهد، و اين مهم تو را ناگزير خواهد كرد آن را به شيوهي فونتيك يا رسمالخط كردي بنويسي. در رسمالخط كردي و نوشتارِ مربوط به آن ديگر خبري از نقاشي كردن واژهها نيست، چراكه در نقاشي كردن واژه، نويسنده يا بازنويس براي فهم و درك معنايي كلام در تنگنا نخواهد بود، و اين در حاليست كه نوشتن به شيوهي فونتيك يا رسمالخط كردي، بازنويس و تدوين كننده ميبايست كه هم معناي واژهها و مفهوم كلي ابيات را بداند و هم اينكه صحيح تلفظ كردن واژه و موسيقيِ حاكم بر بيت را، چراكه اگر غير اين باشد اصلاً كاري صورت نمي پذيرد.
يكي از مسائلي كه باعث ميگردد تا خواننده به راحتي بتواند با متن كلام و واژهها ارتباط برقرار كند نوشتن واژه بر اساس تلفظ ميباشد، چراكه رسمالخط كردي تصويري از واژهي ملفوظ است و خواننده با كمي آگاهي از چگونگي نوشتارِ رسمالخط كردي ميتواند به راحتي كلامها را بخواند و بفهمد، و ديگر دچار سردرگمي براي انتخاب صحيح واژه بر اساس معني بيت نخواهد شد. به عنوان مثال در رسمالخط فارسي و به شيوهي كهنِ نوشتار، واژهي «گل» ميآيد و خواننده ميبايست بسيار متبحر باشد تا بداند بر اساس مفهوم بيت اين واژه گولَ «گُل» است، گلَ (گِل= گل و لاي) است، «گهل» = توده مردم است، «گل»= غلطيدن و يا برگشتن است، گهلَ = ميان يا در وسط است. يا واژهي «طوق»، كه شخص ميبايست بسيار مسلط به مفاهيم باشد تا بتواند تشخيص دهد كه اين واژه بر اساس معنيِ كلي بيت «تهوهق»= طَبَق، طبقه است، «توق»= عَلَم يا بيرق است، يا «تهوق»= حلقهي آهنيِ متصل به زنجير كه بر گردنِ اسيران نهند است... كه در رسمالخط كردي ديگر اين مشكل براي خواننده نخواهد بود، چراكه نويسنده از قبل زحمت فهم اين موارد را متحمل شده و واژهي مرتبط با بيت را انعكاس داده است.
متعاقب اين مهم، يعني صحيح تلفظ كردن واژه، سبب ميگردد تا معنيِ مرتبط هم اشتباه نشود، همچون واژهي «انعام» كه متأسفانه برخي اين واژه را «اَنعام» (ئهنعام) ميخوانند كه اين تلفظ يعني «ستوران»، در صورتي كه صحيحِ تلفظِ آن اِنعام (ئينعام) است يعني نعمت دادن.
واژهي ديگري كه توسط كلامنويسِ متأخر به اشتباه نوشته شده، «انطهور» است. اين واژه در هيچ فرهنگ لغتي موجود نيست و هيچ كسي در هيچ كجاي دنيا اين واژه را به كار نمي گيرد، در حالي كه واژهي «شراباً طهورا» يا «آباً طهورا» يا «آن طهور» را جمع بسته و آنرا «انطهور» نوشته است. يا واژهي قصاص كه برخي آنرا قَصاص (قهساس) ميخوانند، كه اين تلفظ براي اين واژه يعني كسي كه كاغذ را برش مي دهد يا نوعي از درخت باشد، و البته صحيح تلفظ، قِصاص (قساس) است به معني كشندهي يكي را كشتن.
فارسيسازي و حذف ضرب آهنگِ بوميِ واژه از ديگر موارديست كه كلام نويس متأخر به خاطر قابل فهم كردن كلام بر آن اهتمام داشته است،اين مهم باعث شده تا در اغلب ابيات، قافيه از بين برود و اصول موسيقيايي بيت از هم پاشيده شود. و متأسفانه اين مسئله در طول كتاب و جاي جاي آن به چشم ميخورد، همانند اين بيت:
كياني مهزههب ويَم ديم نه حوزوور كياني مهزههب
كه بدون توجه به بيت بعدي، واژهي (مهزهو) را به مذهب تبديل كرده و اين در حاليست كه در تمام كلامها، دو بيت ابتدايي هميشه با یکدیگر هم قافیهاند، كه بيت بعدي اينچنين است:
شاباز ئاخيز كهرد وه فهرمان ئهو ساي بالَش وهستهن نه بتهي خسرهو
كلام نويس متأخر در خصوص اين فارسي سازيها تا آنجا اقدام كرده است كه تا بر هم زدن قافيه پيش رفته، همانند:
شهلاق شهفهق پيشرهو نه دهستم مهست پيالهي حهوز چل كهسم
اگر در مصرع اول مينوشت (دهسم) و (ت) را نمينوشت، صحيح ميبود، كه مطمئناً شاعر در ابتدا «دستم» نگفته، بلكه اين اشتباه توسط كلام نويس متأخر ارائه شده است. يا واژههاي بسيار ديگري كه فارسي سازي شده و ضرب آهنگ و وزن ابيات را در هم ريخته؛ به عنوان مثال، واژهي «شهادت» که به همين شكل فارسي نوشته شده و اگر به همين شكل نيز خوانده شود، هم هجاي اضافه به مصرع ميبخشد و هم آهنگ و وزن را بر هم ميزند، و اين در حاليست كه اين واژه - به استثناي مواردي كه براي حفظ هجا و وزن ميآيد- به شكل (شادهت) نوشته و خوانده ميشود... ناگفته نماند، در اين دورهي كلامي به نسبت ساير دورهها بيشتر از لغات فارسي استفاده شده است، كه اين نيز برميگردد به زيبائيشناختيِ گفتار؛ همانند: آفتاب ...
زمان نوشتار كلامهاي دورهي يري تني همزمان بوده با حاكم شدن سبك هندي در ادبیات فارسی و نشر آن در مناطق مختلف. هر چند كه اين مسئله از منظر تاريخ ادبيات قابل تأمل ميباشد، اما حقيقت امر اين است كه اين سبك گفتاري حقيقتي است در بطن واقعيت جامعهي پليسيِ آن زمان، چراكه مشكل گويي و ارائهي مفاهيمي كه فقط عدهاي خاص مي توانند با آن ارتباط برقرار كنند، نشان از بسته بودن فضاي حاكم بر آن شرايط دارد، و البته اين مسئله يكي از دلايل مشكل گويي ميباشد. دليل دیگر آن ارائهی مفاهيمي كليدي در اسرار و باطن است كه طبعاً زباني فلسفي و عميق را ميطلبيده. ديگر مسئله، ارائهی هنر و لوازمات آن در سخنوري است. و مشخصههايي كه ميتوان براي اين اثر اعتقادي كه بيشترين هنر را در خود جاي داده بیان کرد، حاكم بودن مؤلفههاي سبك هندي بر اين كلامها ميباشد. و البته اين تطبيق فقط براي تشريح زبان گفتاري اين كلامها است كه بتوان سهلتر با آن ارتباط برقرار نمود.
در شعر سبك هندي تك بيتي رواج دارد، به گونهاي كه مفهوم در يك بيت كامل ميگردد و ميتواند معناي مستقلي را بدون وام گرفتن از ساير ابيات به دست آورد، كه علاوه بر آن، در كل آن يك بند يا اثر يا غزل نيز دخيل ميباشد و در كنار ساير ابيات هم مفهوم بخش در بيان كلي خواهد بود. در سبك هندي، همانگونه كه در اين اثر هنري - اعتقادي نيز ميتوان از آن سراغ گرفت، مختصاتي حاكم است كه شاخص ميباشند، همچون بحث زبان يا به اصطلاح محاورهاي زبان بازي يا بازي با كلمات، كه در عين حال اين كه هنر براي هنر در ژانر هويدا ميگردد، معناي واقعگرايي را نيز در خود نهفته دارد. خاصه اين كه در كلامهاي اين دورهي ظهور ذاتي ديگر بحث فقط بر سر واقعيات دنياي خاكي نيست، بلكه آنچه را كه در باطن و نظاممنديِ هستي نيز در جريان است را شامل ميگردد.
از ديگر شاخصههاي مطرح، وجود ادبياتي مينياتوري است كه طول آن آرايهها و صنايع بديع ادبي ميباشد و عرض آن معناگرايي و ارائهي مفاهيمي قابل توجه، كه شاعر، مترجم مطالب و مفاهيم عرفاني و متافيزيكي گذشتگان با اين لحن در اين سبك ميباشد. كه سي و شش شاعر حقیقت بيشترين استفاده را از آن داشته است. تا تأويلگرايي در معني، شعرانديشي و معما سازي از نظام مندي، تلميح و نازكبندي در خيال و توجه به ظرافتهايي كه در سياق سخن وجود دارد را در كلامهاي خود انعكاس دهند.
اين چند صفحهي مختصر، گزينشي از مطالب مفصلتري تحت نام «شمهاي از زبور حقيقت» است كه مايهي حقارت بنده در مقابل عظمت اين مجموعه ميباشد، كه به اميد مولا جرقهاي گردد براي پرداختنِ هرچه تمامترِ به آن در آينده.
طيب طاهري